چندی روز پیش زن میانسالی نزد ماموران پلیس پایتخت رفت و پرده از اسرار جنایتی هولناک برداشت. او گفت: برادرم محسن که مردی ۴۰ ساله بود و به تنهایی در خانهای در شمال شرق تهران زندگی میکرد، از مرداد امسال ناپدید شد. او مجرد بود و تا سالها با پدرم زندگی میکرد اما پس از فوت پدرم در خانه پدریمان تنها بود.
او بیکار بود و همه وقتش را با دوستانش سپری میکرد، برای همین از مرداد امسال که غیبش زد و جواب تماسهایم را نمیداد احتمال دادیم که با دوستانش سفر رفته است. برای همین نگرانش نبودیم تا اینکه چند روز پیش پسرم شایان که برای کار به ترکیه رفته بود، به من زنگ زد و حقایق هولناکی را فاش کرد.
وی افزود: شایان میگفت که چند ماه پیش به خاطر ارثیه، داییاش محسن را به خانه باغی در اطراف تهران کشانده و با همدستی یکی از همکلاسیهای قدیمیاش او را به قتل رسانده است. پس از آن نیز از کشور خارج شده و به ترکیه رفته اما در همه این ماهها عذاب وجدان رهایش نکرده و در نهایت تصمیم گرفته تلفنی با من تماس بگیرد و به قتل داییاش اعتراف کند.
شروع تحقیقات
با اظهارات این زن، قاضی محمد وهابی، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران دستور تحقیقات درباره این ماجرا را صادر کرد. ماموران در بررسیهای اولیه متوجه شدند که محسن (مقتول) از مردادماه به طرز مشکوکی ناپدید شده بود و در این مدت هیچ تماس تلفنی یا چیزی که نشان دهد زنده است، از وی ثبت نشده است. این در حالی بود که آخرین تماس تلفنی ثبت شده از وی با خواهرزادهاش که حالا در ترکیه به سر میبرد، بوده است.
این اطلاعات نشان میداد که گفتههای خواهرزادهاش شایان درباره قتل وی صحت دارد اما متهم بدون هیچ نشانهای در ترکیه بود. در این شرایط نام و مشخصات وی به اینترپل اعلام و از پلیس بینالملل برای دستگیری وی در ترکیه کمک خواسته شد. اما در شاخه دیگری از تحقیقات، ماموران به بررسی برای شناسایی همکلاسی قدیمی شایان پرداختند؛ همان فردی که قاتل در اعتراف تلفنیاش مدعی شده بود که همدستش بوده است.
ماجرای روز جنایت
تحقیقات کارآگاهان خیلی زود نتیجه داد و این فرد که فرهاد نام دارد دستگیر شد. وی روز گذشته به دادسرای جنایی تهران انتقال یافت و به ارتکاب جنایت با همدستی شایان اقرار کرد. او مدعی شد که به دلیل مشکلات مالی که داشته، پیشنهاد شایان برای قتل دایی او را پذیرفته تا از این طریق به پول برسد.
او گفت که پس از قتل مرد ۴۰ساله، جسد وی را در حیاط باغ ویلایی که اجاره کرده بودند دفن کردهاند که به دستور قاضی جنایی، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت راهی باغ ویلا در اطراف تهران شدند تا جسد را پیدا کنند. از سوی دیگر فرهاد پس از اقرار به جنایت با قرار قانونی در اختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد.
تاوان سخت یک اشتباه بزرگ
فرهاد ۳۴ ساله است و میگوید از اشتباهی که مرتکب شده به شدت پشیمان است. او مدعی است که به خاطر پول و تهیه ودیعه مسکن، فریب حرفهای شایان را خورده و بزرگترین اشتباه زندگیش را رقم زده است.
چرا میگویی فریب حرفهای دوستت را خوردی؟
چون او به من اطمینان داد که هرگز گیر نخواهیم افتاد. ۶ ماه بود که در گوشم میخواند تا جان داییاش را بگیریم اما من میترسیدم. با این حال آنقدر اصرار کرد تا اینکه قبول کردم و دستم به خون آلوده شد.
چرا قبول کردی؟
شایان بچه محل قدیمی من است. کودکی ما در یک محله و یک مدرسه گذشت؛ حدودا ۳۰ سال با هم دوست بودیم. برای همین قبول کردم که با او همراه شوم. یک روز شایان به من گفت که پدربزرگش مولتی میلیاردر بوده و به تازگی فوت شده است. نمیدانم چه کاره بود اما آنطور که شایان میگفت چندین ملک داشت. ظاهرا یکی از داییهایش حاضر نمیشد انحصار وراثت انجام بدهد و ارثیه پدربزرگش را تقسیم کنند.
شایان میگفت یکی از کارتهای پدربزرگش، پیش داییاش است و حدود ۷۰۰میلیون تومان در حسابش است. اما داییاش همه این داراییها را بلوکه کرده و حاضر به انحصار وراثت نمیشود. فکر میکنم که شایان نگران بود که مبادا داییاش این اموال را تصاحب کند. از طرفی میخواست هرچه زودتر ارثیه پدربزرگش تقسیم شود و مادرش سهم خودش را بگیرد. برای همین به من گفت که اگر جان داییاش را بگیریم، پول زیادی به او میرسد و سهم من را میدهد. او اطمینان داد که هرگز راز قتل فاش نمی شود.
چطور با اطمینان حرف می زد؟
نمیدانم. من که تا به حال پایم به اداره پلیس و دادسرا باز نشده بود که از این جور چیزها سر در بیاورم. من آدم آبروداری هستم، در یک آژانس هواپیمایی کار میکردم و هیچ وقت نمیدانستم عاقبت کارم به اینجاها کشیده شود. شایان میگفت که داییاش همیشه با دوستانش در سفر است و اگر یک سال هم خبری از او نشود، کسی نگرانش نمیشود. او میگفت هیچ کسی دنبال سرنوشت داییاش نمیرود و همه فکر می کنند از ایران رفته است. به همین دلیل پیگیر نخواهند شد و من هم حرفهایش را باور کردم.
تو که گفتی شاغل بودی. پس چرا پیشنهاد دوستت را قبول کردی؟
من مستاجر بودم و صاحبخانهام چندین برابر پول ودیعه و اجاره را افزایش داده بود. من هم برای تمدید خانه نیاز به پول داشتم و شایان به من گفت پس از کشتن دایی اش می توانم ماشین مزدا ۳ او را بردارم. شایان میگفت میتوانم ماشین را با سند سازی بالای یک میلیارد بفروشم و حتی به من وعده داد که پس از انحصار وراثت و تقسیم ارثیه، باز هم به من پول میدهد.
از روز حادثه بگو، چطور نقشه قتل را اجرا کردی؟
شایان یک باغ ویلا به مدت ۲روز در اطراف تهران اجاره کرد. روز اول یک کارگر استخدام کرد تا در حیاط یک گودال دفن کند. روز دوم با دایی اش تماس گرفت و به بهانه مهمانی و دورهمی او را به باغ ویلا کشاند. از لحظه ای که دایی شایان رسید من دچار استرس شدید شدم. دست و پایم می لرزید و دلم می خواست از آنجا خارج شوم.
بعد از ناهار، شایان ۳تا آبمیوه درست کرد که داخل یکی از آنها سم ریخت. داییاش لیوان را سر کشید و کمی بعد نیمه جان شد. شایان به آشپزخانه رفت و قمه ای برداشت و به من داد و گفت چند ضربه بزن. با اصرار او ۲ضربه زدم و بعد جسد را داخل گودال در حیاط ویلا انداختیم و روی آن را با خاک پوشاندیم.
بعد چه شد؟
شایان سوار ماشین خودش شد و من سوار ماشین مزدا۳ داییاش. البته قبل از رفتن ویلا را تمیز کردیم و بعد از آنجا خارج شدیم. من هم به سراغ مشتری بودم تا ماشین را بفروشم اما چون نتوانستم سندسازی کنم با قیمت خیلی پایین ماشین را دادم رفت.
چقدر فروختی؟
۱۵۰میلیون تومان! راستش هم می ترسیدم ماشین مقتول زیر پایم باشد و هم فرصت سندسازی و جعل نداشتم. به یک نفرفروختم ۱۵۰میلیون تومان. اما آنطور که بعدا فهمیدم آن شخص، ماشین را به یک جاعل فروخت ۳۰۰میلیون تومان و فرد جاعل با سند سازی ماشین مقتول را در بازار یک میلیاردو دویست میلیون تومان فروخت. درواقع از جنایتی که مرتکب شدم به جای یک میلیاردتومان، ۱۵۰میلیون تومان بیشتر گیرم نیامد!
چرا شایان تصمیم به فرار گرفت؟
نمیدانم. بعد از چند روز به من در اینستاگرام پیام داد و متوجه شدم از ایران رفته است. هر وقت از او میپرسیدم کجایی، جواب درست و حسابی به من نمیداد تا اینکه بازداشت شدم اما در این مدت خیلی بد آوردم. دچار مشکلات مالی فراوانی شدهام و آرامش در زندگیام ندارم. از آن روز به بعد عذاب وجدان رهایم نمیکند و هنوز باورم نمیشود که به خاطر پول،آدم کشتهام.