کابوسهای شبانه و عذابوجدان، زن جوان را وادار کرد پس از ۱۰ روز راز قتل استاد دانشگاه را که به دست همسرش و مرد جوانی به قتل رسیده بود، برملا کند. بررسیهای پلیسی نشان داد همسر مقتول و مرد مورد علاقهاش پس از حادثه از کشور خارج شدهاند.
اوایل دیماه، مرد میانسالی در تهران به اداره پلیس رفت و از گمشدن ناگهانی پسر و عروسش خبر داد.
وی در توضیح ماجرا گفت: «پسرم سعید استاد دانشگاه است و در رشته مهندسی در یکی از دانشگاههای تهران مشغول به تدریس است. او همراه همسرش در آپارتمانی حوالی یکی از خیابانهای شمال تهران زندگی میکند. پسرم معمولاً هر روز تلفنی با من در ارتباط است و هر چند روز یکبار هم به دیدن من و مادرش میآید. یکی، دو روز است که از پسرم و عروسم بیخبرم و آنها در این دو روز با من تماسی نگرفتهاند. البته من تماس گرفتم، اما تلفن هر دوی آنها خاموش است، به همین دلیل نگران شدم و به خانهاش رفتم، ولی هر چقدر زنگ زدم کسی در خانه را باز نکرد و همسایهها هم از آنها خبری نداشتند. سپس به سراغ دوستان و حتی محل کارشان رفتم، اما ردی از پسرم و عروسم پیدا نکردم و هیچ کسی از آنها خبر ندارد. الان خیلی نگرانم و احتمال میدهم برای آنها اتفاق بدی افتاده باشد و درخواست کمک دارم تا آنها را پیدا کنید و من و همسرم را از نگرانی درآورید.»
ساعت مچی
با طرح این شکایت، تیم زبدهای از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی به دستور قاضی عظیم سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران برای یافتن ردی از زوج جوان وارد عمل شدند.
تحقیقات مأموران پلیس نشان داد روز حادثه ابتدا استاد دانشگاه از خانه خارج شده و پس از چند ساعت، همسرش به مقصد نامعلومی از خانه بیرون رفته و از آن روز به بعد هیچکدام به خانهشان برنگشتهاند. از سوی دیگر در بررسیهای بعدی هم مشخص شد سعید روز حادثه به محل کارش مراجعه نکرده و همراه همسرش بهطرز مرموزی ناپدید شده است.
درحالیکه مأموران پلیس هیچ ردی از زن و شوهر جوان پیدا نکرده بودند، باخبر شدند مأموران پلیس شهرستان دماوند در تپههای اطراف یک روستا، جسد سوخته مردی را پیدا کردهاند که به سعید شباهت دارد. بدین ترتیب مأموران راهی دماوند شدند و جسد سوخته را برای شناسایی به پزشکی قانونی منتقل و از پدر و برادر مرد گمشده درخواست کردند برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی بروند. برادر سعید، جسد سوخته شده برادرش را از روی ساعت مچیاش شناسایی کرد و در ادامه هم پزشکی قانونی با انجام آزمایش دیانای اعلام کرد جسد متعلق به استاد دانشگاه است.
شاهد قتل
با شناسایی جسد سعید و تأیید قتل او، پرونده وارد مرحله تازهای شد و تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تحقیقات خود را درباره این حادثه آغاز کردند.
مأموران پلیس در ادامه بررسیهای تخصصی خود ردی از همسر مقتول پیدا نکردند، اما دریافتند استاد دانشگاه روز حادثه با همسرش و زن و مرد دیگری در یکی از خیابانهای شمالی تهران قرار ملاقات داشته و همان روز هم بهطرز مرموزی به قتل رسیده و همسرش هم ناپدید شده است.
درحالیکه تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، زن جوانی به اداره پلیس رفت و گفت روز حادثه شاهد قتل استاد دانشگاه بوده و الان به خاطر عذابوجدان تصمیم گرفته راز قتل او را برملا کند.
رابطه پنهانی
وی گفت: «من و همسر استاد دانشگاه به نام شکیلا دوست صمیمی هستیم. شکیلا خیلی اهل تفریح و کافه بود و معمولاً در طول هفته چند باری با هم به کافهای در یکی از خیابانهای شرقی تهران میرفتیم. کافه پاتوق ما شده بود تا اینکه شکیلا در کافه با مرد تحصیلکردهای به نام تیمور که مدعی بود طراح ساختمان است، آشنا شد. ما همیشه در کافه قرار میگذاشتیم و تیمور هم همراه دوستانش و گاهی هم تنهایی به کافه میآمد. ارتباط دوستم با تیمور روز به روز نزدیکتر و صمیمیتر شد تا جایی که فهمیدم آنها عاشق هم شدهاند. احتمال دادم شکیلا از شوهرش طلاق بگیرد و با تیمور ازدواج کند، اما هرگز فکر نمیکردم آنها نقشه قتل او را طراحی و اجرا کنند.»
قرار مرگ
وی ادامه داد: «روز حادثه من، شکیلا و تیمور با هم بودیم که آنها از من خواستند با استاد دانشگاه تماس بگیرم و او را به محل قرار بکشانم. فکر کردم آنها میخواهند با او درباره اختلافشان صحبت کنند، به همین دلیل با سعید تماس گرفتم و به او گفتم میخواهم درباره اختلافشان و مشکلی که پیش آمده با او صحبت کنم. من با سعید در بام آجودانیه قرار گذاشتم و او هم به من اعتماد کرد، چون دوست خانوادگیاش بودم و مرا میشناخت. وقتی سعید به محل آمد، تیمور و همسرش با او درگیر شدند و سعید را با چاقو به قتل رساندند. سپس جسدش را داخل صندوق عقب خودرو گذاشتند و سه نفری به طرف شهرستان دماوند به راه افتادیم. خیلی ترسیده بودم و نمیخواستم همراه آنها باشم، اما مرا تهدید کردند و من مجبور شدم همراه آنها به دماوند بروم. ما جسد را به تپههای اطراف روستایی بردیم و در آنجا تیمور جسد را آتش زد و به تهران برگشتیم. از آن روز تیمور و شکیلا را ندیدهام و از ترس هم حرفی به دیگران نزدهام، اما عذابوجدان در این مدت رهایم نکرده است. شبها از ترس نمیخوابیدم و کابوس میدیدم. زمانی هم که دقایقی به خواب میرفتم مقتول در رؤیا به خوابم میآمد و با ترس و لرز از خواب بیدار میشدم. فکر میکردم این حادثه را فراموش کنم، اما صحنه جنایت هر لحظه جلوی چشمانم میآید و آنقدر در این مدت عذاب روحی و روانی کشیدهام که پس از ۱۰ روز تصمیم گرفتم به اداره پلیس بیایم و راز قتل استاد دانشگاه را برملا کنم تا عذابوجدان رهایم کند.»
فرار
درحالیکه زن جوان پس از اعتراف برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس قرار گرفته بود، تیم جنایی تحقیقات گستردهای را برای دستگیری عاملان قتل مرد جوان آغاز کرد. بررسیهای مأموران نشان داد دو متهم پس از حادثه به صورت غیرقانونی از کشور خارج شدهاند و به یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس گریختهاند. تحقیقات برای شناسایی مخفیگاه متهمان و برگرداندن آنها به ایران از سوی مأموران پلیس ادامه دارد.
بلاخره روزی گرفتار میشه
زندگی خودشان را هم تباه کردند
و یک استاد دانشگاه از بین بردند
دانشجویان خود هم عزادار شدند