هذیان‌گویی زن جوان راز تجاوز را فاش کرده و جرقه قتل را زد ! + جزئیات

هذیان‌گویی زنی در خواب راز تعرض دوست شوهرش را برملا کرد و باعث شد شوهر او دوستش را با ۱۴ ضربه چاقو به قتل برساند.
هذیان‌گویی زن جوان راز تجاوز را فاش کرده و جرقه قتل را زد ! + جزئیات
کد خبر : ۱۳۱۸۴

مرداد سال گذشته اهالی روستایی در اطراف شهرری به مأموران خبر دادند جسد مرد جوانی در کوچه ای رها شده است. مأموران در تحقیقات خود متوجه شدند جسد متعلق به مرد جوانی به نام شهاب است که با خانواده اش در تهران زندگی می کرده. مأموران با مادر مقتول تماس گرفتند و او را از آنچه اتفاق افتاده بود باخبر کردند. مادر و پدر مقتول در پزشکی قانونی حاضر شدند و جسد را شناسایی کردند.

با اینکه مدت زمان زیادی از قتل نگذشته بود، اما جسد توسط حیوانات خورده شده بود. با تأیید هویت جسد شهاب، تحقیقات مأموران برای پیداکردن عامل جنایت آغاز شد و آن ها از طریق پیامک های مقتول به یکی از دوستانش به نام عظیم به او مشکوک شدند و این مرد را بازداشت کردند.

عظیم در تحقیقات اعتراف کرد که با همکاری فردی به نام شکور اقدام به قتل شهاب کرده است. او انگیزه خود از این کار را تعرض مقتول به همسرش عنوان کرد.

پرونده با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. دو متهم پرونده روز گذشته در برابر قضات شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران حاضر شدند.

در ابتدای جلسه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند.

در ادامه، عظیم در جایگاه قرار گرفت. او اتهام قتل عمدی را قبول کرد و یک بار دیگر مدعی شد، چون فکر می کرد مقتول به همسرش تعرض کرده، مرتکب قتل شده است.

عظیم گفت: من و شهاب دوستانی خیلی صمیمی بودیم. قسم برادری خورده بودیم. او گفته بود به جز ناموس هیچ چیز ما از هم جدا نیست. زمانی که او مجرد بود، با هم دوست شدیم. وقتی داشتم با زیبا که زنی مطلقه بود، ازدواج می کردم، شهاب شاهد عقد ما بود. او به خانه من رفت و آمد می کرد. تا اینکه یک بار من و دایی ام به ترکیه رفتیم. در آن مدت زیبا با من در تلگرام چت می کرد و با هم از این طریق ارتباط داشتیم. وقتی برگشتم، زیبا به من گفت: شهاب به او حرف های ناخوشایند و معناداری زده است. من گفتم شهاب برادر من است، کاری نمی کند. بعد یک بار دیگر به همسرم گفته بود که عاشق او شده. شهاب به همسرم گفته بود: در محضر که به عنوان شاهد عقد آمدم، همان لحظه عاشقت شدم. عظیم قدر تو را نمی داند، از او طلاق بگیر و با من ازدواج کن. همسرم قبول نکرده بود. زیبا خیلی با من صادق بود، هر اتفاقی می افتاد، به من می گفت: تا اینکه یک روز شهاب از من خواست زیبا را با او به خانه اش بفرستم تا کمی لباس بسته بندی کنند و به خانه من بیاورند تا من بفروشم. من دختر هفت ساله همسرم را هم همراهشان فرستادم. وقتی به موبایل همسرم زنگ زدم، گوشی دست دخترش بود. دختر به من گفت: زیبا و شهاب در اتاق هستند. از آنجایی که شهاب با خانواده اش زندگی می کرد، من تصور نمی کردم مشکلی ایجاد شود.

متهم ادامه داد: چند شب همسرم نیمه شب هذیان می گفت. او خیلی عصبی بود، گریه می کرد و می گفت: شهاب خجالت بکش. شهاب می کشمت. یک بار زیبا را بیدار کردم، اما هرچه پیگیر شدم چیزی نگفت. هربار شهاب به خانه ما می آمد، همسرم از منزل بیرون می رفت. بالاخره از همسرم پرسیدم شهاب به تو تعرض کرده؟ انکار کرد. گفتم من شهاب را می کشم. وقتی این حرف را زدم، زنم گفت: من بار ها به تو گفتم که شهاب آدم درستی نیست. با این کار ها پای من را وسط نکش. همین چیز ها هم باعث شد زنم از من جدا شود. روز حادثه با شهاب قرار گذاشتم. به او گفتم می خواهیم به دیدار دوستمان، سعید، برویم. به همراه شکور به دنبال شهاب رفتیم و درحالی که شیشه هم کشیده بودم، با چاقو ۱۴ ضربه به شهاب زدم و جسدش را رها کردم، کمی هم بنزین روی او ریختم که آتش بزنیم و بعد فرار کردیم.

در ادامه، متهم ردیف دوم در جایگاه قرار گرفت. او همه اتهاماتش را انکار کرد و گفت: من از هیچ چیز خبر نداشتم، فقط، چون موتور داشتم، همراه عظیم رفتم و آنجا متوجه شدم چه اتفاقی افتاده است.

قضات حرف متهمان را باور نکردند. قاضی مستشار گفت: شما ادعا کردید یک بطری ۵/۱ لیتری بنزین با خود بردید و روی متهم ریختید. اگر این اتفاق می افتاد تا مغز استخوان جسد از بین می رفت، اما این اتفاق نیفتاده است. این یعنی شما از موتور شکور بنزین کشیده اید و شکور هم در جریان قتل بوده است. دو متهم نتوانستند به این استدلال قاضی جوابی بدهند، اما عظیم باز تأکید کرد که شکور نقشی در قتل نداشته است.

قضات بعد از گفته های متهمان و پایان دفاعیات آن ها برای صدور رأی وارد شور شدند.

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان را با نصب اپیلکیشن خبرخوان گردون به سهولت دنبال کنید.
منبع :
زنهار
مجله زندگی
ارسال نظر