این زن جوان که سمیه قجقی نام دارد و ساکن روستای کملر از توابع شهرستان مرزی گمیشان واقع در استان گلستان است پیش از این مادر پسری ۵ساله به نام محمدامین بود. او مدتی قبل برای دومین مرتبه باردار شد اما فکرش را هم نمیکرد که این بار قرار است ۴قلو به دنیا بیاورد.
زمانی که ۲ماه و نیم از بارداری او گذشته بود متوجه شد که ۴قلو باردار است و از آن روز بود که زندگی برایش شکل دیگری گرفت. ماههای بارداری این زن یکی پس از دیگری و توأم با نگرانی گذشت. او ۲دغدغه مهم داشت. یکی سلامتی فرزندانش و دیگری تامین هزینههای نگهداری آنها.
به هر زحمتی که بود دوره بارداری گذشت تا اینکه او چند روز قبل در بیمارستان شهید صیاد شیرازی ۴قلوهایش را که همگی دختر هستند به دنیا آورد. پدر و مادر ۴قلوها برای آنها اسامی: اسماء، اسرا، سلما و حسنا را انتخاب کردند. ۳قل حدود یک کیلو و ۷۰۰گرم وزن دارند و چهارمین قل نیز یککیلو و۲۰۰گرم است و آنطور که پزشکان اعلام کردهاند همگی وضعیت مطلوبی دارند.
خدا را شکر بچهها سالم هستند
مادر ۲۸ساله ۴قلوها درباره زایمان شگفتانگیزش به همشهری میگوید: خدا را شکر میکنم که بچه هایم به سلامتی به دنیا آمدند و هر ۴ فرزندم سالم هستند. آنها در هفته ۳۲بارداری به دنیا آمدند و یکی از بچهها در بخش انآیسییو (مراقبتهای ویژه نوزادان) بستری است و ۳دختر دیگرم در بخش اطفال بستری هستند و به لطف خدا وضعیت خوبی دارند.
او در ادامه میگوید: از تولد ۴قلوها خوشحال هستم اما نگرانی من بخاطر آینده آنهاست؛ چرا که وضعیت مالی خوبی نداریم. شوهرم که یک وانت داشت در ماههای گذشته مجبور شد برای تامین هزینههای پزشکی بچهها وانتش را بفروشد و حالا بدون وانت بیکار شده است.
امیدوارم شرمنده بچههایم نشوم
در همین حال عبدالخالق، پدر ۴قلوها که ۳۱سال دارد نیز به همشهری میگوید: من قبلا در کار خرید و فروش ضایعات بودم اما حالا چون وسیله کار ندارم بیکار شدهام. او ادامه میدهد: من قبلا یک وانت داشتم که با آن کار خرید و فروش ضایعات انجام میدادم اما وقتی همسرم ۴قلو باردار شد، هزینههای زندگی مان بالا رفت و بخاطر سلامتی بچهها مجبور شدم که وانت را بفروشم و پولش را هزینه بچهها کنم. ما در روستا زندگی میکنیم و چون ۴قلوها شرایط حساسی داشتند باید بارها به دکتر مراجعه میکردیم و همسرم سونوگرافی میشد و آزمایشهای زیادی روی بچهها انجام میشد. از طرفی باید داروهای خاصی برایشان تهیه میکردم و همه این مسائل باعث شد تا مجبور شوم وانتم را بفروشم و خرج بچهها کنم.
او میگوید: وقتی همسرم حدود ۲ماه و نیم از بارداریاش میگذشت فهمیدیم که ۴قلو در راه داریم. هر دو خوشحال شدیم و باورمان نمیشد که قرار است به یک خانواده ۷نفری تبدیل شویم. هردو خدا را شکر و دعا کردیم که بچههایمان سالم به دنیا بیایند. راستش اما از همان موقع دلشوره به جانم افتاد و با خودم گفتم مبادا بهخاطر مشکلات مالی شرمنده زن و بچه هایم شوم. بهخاطر همین وانت را فروختم تا هیچ کم و کسری برای بچه هایم نگذارم.
پدر ۴قلوها در ادامه میگوید: مرحله بارداری همسرم به لطف خدا با خوبی و خوشی گذشت و آنها سالم به دنیا آمدند اما از این به بعد نمیدانم که باید چه کار کنم. از لحاظ مالی در تنگنا هستم. از این به بعد باید شیر، پوشک، لباس، دارو و خیلی هزینههای دیگر که هنوز نمیدانم را تامین کنم و در این شرایط اقتصادی بیکار هستم و دستم خالی است. از طرف دیگر خانه ما ۵۰متر است و من خودم چند سال پیش آن را ساختم و چون دستم خالی بود بدون میلگرد و مصالح خوب آنجا را بنا کردیم و خانه مان چندان محکم نیست و از طرف دیگر برای زندگی ۷نفر کوچک است.
پدر ۴قلوها دغدغه مهم دیگری نیز دارد. او که معلول و تحت پوشش بهزیستی است در اینباره میگوید: چشمان من فقط ۵۰درصد بینایی دارد و به همین دلیل بهزیستی به من کارت معلولیت داده اما این کارت تا به حال به کارم نیامده و هیچ باری از دوشم برنداشته است. امیدوارم افراد خیری که توانایی دارند به من کمک کنند تا در این وضعیت شرمنده همسرم و بچههایم نشوم.