سرگذشت دختری به نام هستی؛ ۸ سال انتظار برای دیدار مادر!
هفت سال بیشتر نداشت که مادر معتادش دیگر نمیتوانست از او نگهداری کند به همین دلیل ناچار شد «هستی» را به یکی از مراکز بهزیستی تحویل دهد.
سرگذشت دختری به نام «هستی» از آن جا در ستون در امتداد تاریکی روزنامه خراسان نقش بست که خانم سلیمانی (مددکار اجتماعی مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست در سبزوار) در جست وجوی یافتن پدر و مادر یکی از کودکان بی سرپرست برآمد و پس از مطالعه پرونده «هستی» به نشانی در بولوار توس مشهد دست یافت که در گزارش پلیس ۱۱۰ ثبت شده بود. به همین دلیل او با سرهنگ مریم محمدیان (مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد) تماس گرفت و موضوع را مطرح کرد.
طولی نکشید که با دستور سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج) عوامل انتظامی وارد عمل شدند و به تحقیق در محله مذکور پرداختند، اما هیچ اثری از نزدیکان دختری به نام «هستی» پیدا نکردند تا این که مشخص شد منزلی که نشانی آن در پرونده دختر ۱۵ ساله وجود دارد، تخریب شده و به جای آن واحدهای آپارتمانی قد کشیده اند.
در حالی که همه عوامل انتظامی از یافتن خانواده «هستی» ناامید بودند، چند روز قبل مردی برای انجام امور قضایی وارد کلانتری معراج شد و به سراغ رحیمیان (یکی از افسران کلانتری) رفت. او با مشاهده شهرت مرد ناگهان به چهره وی نگریست و پرسید دختری به نام «هستی» را میشناسد؟ آن مرد بی درنگ پاسخ داد، «هستی دختر خواهرش بود که از حدود ۸ سال قبل دیگر خبری از او ندارند و نمیدانند مادرش او را به کسی فروخته یا به یکی از مراکز نگهداری کودکان سپرده است! طولی نکشید که ماجرای «هستی» رنگ و بوی روشنایی گرفت و آن مرد که «دایی هستی» بود بیان کرد خواهرش که در مرکز ترک اعتیاد بستری بود از حدود ۳ ماه قبل به منزل بازگشته و حتی اگر متوجه شود دخترش در سبزوار است بسیار خوشحال خواهد شد.
با این برخورد اتفاقی، مددکار اجتماعی کلانتری هم با مددکار بهزیستی در سبزوار تماس گرفت و بدین ترتیب قرار ملاقات حضوری هستی و خانواده اش گذاشته شد، اما باز هم مادر هستی سر قرار نیامد و دختر نوجوان در انتظار دیدار مادر ماند. از سوی دیگر با تلاش مددکاران بالاخره هستی گوشی تلفن را به دست گرفت و در حالی که به شدت اشک میریخت با دایی و مادرش گفتگو کرد. دقایقی بعد هم با استفاده از فضای مجازی تصاویر آنها در گوشیهای تلفن نقش بست و مادر و دختر تصاویر یکدیگر را مشاهده کردند. اکنون نیز قرار است بالاخره پس از گذشت ۸ سال از روزی که «هستی» برای آخرین بار به چشمان مادرش نگریست، بار دیگر او را در آغوش بکشد و به دلیل فراهم نبودن شرایط نگهداری در منزل مادرش، باز هم در بهزیستی بماند. شاید هم مادر او به همین دلیل خجالت میکشد با «هستی» روبه رو شود، اما تلاشها برای این دیدار عاشقانه ادامه دارد.