شامگاه سه شنبه 26 اردیبهشت ماه زنی با پلیس تماس گرفت و گفت مردی در حال پرت کردن سنگ به خیابان است. به گفته او، یکی از سنگها به سر یک رهگذر خورده و او خونآلود روی زمین افتاده است.
پس از این تماس، مأموران، راهی محل حادثه در خیابانی حوالی بهارستان شدند. درحالیکه سنگپرانیهای مرد جوان ادامه داشت، مأموران برای حفظ جان افراد، آنجا را تخلیه کردند و درحالیکه تعدادی از آنها تلاش میکردند، حواس مرد سنگ پران را پرت کنند، چند مأمور مخفیانه وارد ساختمان شده و با رساندن خود به پشتبام، مرد جوان را بازداشت کردند.
از سوی دیگر مردی که در این حادثه از ناحیه سر آسیب دیده و به کما رفته بود به بیمارستان منتقل شد. در این حادثه چندین خودرو تخریب شده بود و مرد سنگپران نیز پس از دستگیری برای انجام تحقیقات به اداره پلیس منتقل شد تا انگیزه او از این اقدام خطرناک مشخص شود. وی در بازجوییها مدعی شد که بر اثر مصرف شیشه دچار توهم شده و به همین دلیل اقدام به سنگ پرانی کرده است. او به دستور بازپرس دادسرای جنایی بازداشت شده و تحقیقات از وی ادامه دارد.
مبارزه با دشمن
متهم که 35ساله است و اعتیاد شدیدی به شیشه دارد، میگوید پیش از این نیز بر اثر توهم شیشه اقدام به سنگپرانی میکرده است.
انگیزهات از این اقدام خطرناک چه بود؟
اصلا در حال خودم نبودم. فکر میکردم جنگ شده و دشمن حمله کرده است! با خود میگفتم باید از خود و کشورم دفاع کنم! من خیلی به بازیهای جنگی علاقه دارم. مدام در حال بازی هستم و تصور میکنم در میدان جنگ در حال مبارزهام!
ممکن بود جان چند نفر را بگیری؟
من تصور میکردم سنگها تجهیزات نظامی هستند و برای دفاع از خودم و کشور، سنگها را پرتاب میکردم!
چند وقت است مواد مصرف میکنی؟
نمیدانم؛ فکر میکنم 10سال شاید هم بیشتر. اغلب شیشه میکشم و پس از مصرف، توهمات عجیب سراغم میآیند. تصویر بازیهای جنگی مقابل چشمانم است. درواقع خودم را در آن فضا میبینم و صدایی در گوشم میگوید که باید از خودم دفاع کنم.
قبلا هم چنین کار خطرناکی انجام داده بودی؟
به کسی آسیبی نرساندم. شاید 3-2 بار سنگ برداشته و به سمت دیوارها یا درخت پرتاب کردهام. یکبار هم به سمت ماشینها انداختم ولی خسارت جدی به ماشینها وارد نشد. در واقع فکر میکردم دیوار یا درختها دشمن هستند و باید با آنها مبارزه کنم!
آنجا پشتبام خانه خودتان بود؟
نه. داشتم رد میشدم و اتفاقی وارد آنجا شدم. راستش روز حادثه مواد بیشتری مصرف کرده بودم و سرگردان در خیابان میچرخیدم تا اینکه چشمم به ساختمانی افتاد که در ورودی آن باز بود. من هم سرم را انداختم زیر و وارد آنجا شدم. سپس یک راست به سمت پشتبام رفتم. از قبل با خودم سنگ برده بودم، معمولا در جیبم سنگ دارم و بعد از اینکه دستگیر شدم تازه فهمیدم سنگها را بهسمت مردم و خودروها پرتاب کردهام!