مأموران اعلام کردند ساعتی قبل راننده خودروی پرایدی پیکر نیمهجان سوخته شده مرد فوت شده را برای درمان به بیمارستان منتقل میکند، اما قبل از اینکه مأموران پلیس و حراست بیمارستان از راه برسند، محل را ترک میکند و مرد زخمی در نهایت به خاطر شدت سوختگی به کام مرگ میرود. با اعلام خبر مرگ مشکوک مرد جوان بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی بیمارستان شدند و تحقیقات خود را آغاز کردند.
بررسیها نشان داد مرد فوت شده احمد نام دارد و از سارقان سابقهدار بوده و چند سابقه کیفری هم در پروندهاش ثبت شدهاست.
از سوی دیگر در بررسیهای دوربینهای مشخص شد خودروی پرایدی که پیکر سوخته شده احمد را به بیمارستان منتقل کرده متعلق به خودش است و راننده آن هم مرد ناشناسی است.
شناسایی قاتل
همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی مأموران پلیس برای بررسی موضوع راهی خانه مقتول شدند و از خانواده وی تحقیق کردند.
یکی از اعضای خانواده مقتول گفت: «پسرم دوست قدیمی به نام بهرام دارد و همیشه همراه او بود. آنها ارتباط خوبی با هم داشتند، اما مدتی قبل احمد به ما گفت که با بهرام اختلاف پیدا کردهاست.
احمد گفت بهرام همیشه او را تهدید به مرگ میکند و حتی چند باری با هم درگیر شدهبودند و الان من احتمال میدهم او قاتل پسرم است.» با بهدست آمدن این اطلاعات، مأموران بهرام را به عنوان مظنون به قتل تحت تعقیب قرار دادند. مأموران پلیس در تحقیقات میدانی دریافتند وی در خانه برادرش زندگی میکرده، اما پس از حادثه به مکان نامعلومی گریختهاست.
بازداشت متهم
در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، دو روز قبل به مأموران پلیس تهران خبر رسید قاتل فراری در اطراف خانه برادرش دیده شدهاست.
بدین ترتیب مأموران پلیس به دستور قضایی محل را تحتنظر گرفتند و متهم را هنگامی که میخواست وارد خانه برادرش شود، بازداشت کردند.
متهم ۳۲ ساله صبح دیروز به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد.
در حالی که همه شواهد و دلایل حکایت از آن دارد وی مقتول را آتش زده و به قتل رساندهاست، اما وی قتل را انکار کرد و مدعی شد مقتول را آتش نزده است و فقط با او درگیر شده است.
متهم در ادامه به دستور بازپرس جنایی برای تحقیقات بیشتر و روشن شدن صحت و سقم ادعایش در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتگو با متهم
رمق در بدن ندارد و از قیافهاش مشخص است که معتاد به موادمخدر است. چرت میزند و معلوم است از زمانی که دستگیر شده به او مواد نرسیده و خمار است.
میگوید از زمانی که معتاد به موادمخدر شدهاست، جریان زندگیاش عوض و وارد جرگه سارقان شدهاست. از آن زمان هم زندگی تیره و تاری دارد و الان هم که به اتهام قتل دستگیر شدهاست.
متأهل هستی یا مجرد؟
مجردم.
کسی به آدم معتاد زن نمیدهد. خودم سربار دیگرانم. زن به چه درد من میخورد. البته قبل از اینکه معتاد شوم، زندگی خوبی داشتم و کار میکردم، اما وقتی معتاد شدم جریان زندگیام عوض شد و به خاطر اینکه پول مواد را فراهم کنم، سرقت میکردم.
چرا معتاد شدی؟
رفت و آمد با افراد ناباب. کنجکاو بودم و میخواستم همه چیز را امتحان کنم. فکر میکردم اگر سیگار بکشم، بزرگ شدهام و با اولین پک سیگار بدبختیها رو به من کرد.
با مقتول کجا آشنا شدی؟
با مقتول در پاتوق معتادان آشنا شدم. او هم مثل من معتاد بود که با هم دوست شدیم و با هم به سرقت میرفتیم.
چرا او را آتش زدی؟
من او را آتش نزدم، او خودش را آتش زد. من فقط او را کتک زدم.
چرا کتک زدی؟
وسایل خانه برادرم را سرقت کردهبود و میخواستم وسایل را تحویل دهد، اما قبول نمیکرد.
از کجا متوجه شدی او وسایل را سرقت کردهاست؟
ما با هم سرقت میکردیم و وسایل سرقتی را هم من در خانه برادرم نگهداری میکردم، چون در آنجا زندگی میکردم.
دو ماه قبل از اینکه دستگیر شوم، دو نفری با هم به سرقت میرفتیم و تمام وسایل سرقتی را هم در اتاقم که در خانه برادرم بود، انبار میکردیم تا در فرصت مناسب بفروشیم.
من همیشه کلید یدک خانه برادرم را داخل خودرو او میگذاشتم تا اینکه دستگیر شدم و یک ماه در زندان بودم.
وقتی با کفالت بیرون آمدم، برادرم گفت اموال خانهاش سرقت شدهاست. من متوجه شدم علاوه بر اموال برادرم، اموال سرقتیمان هم سرقت شدهاست. من به احمد مشکوک شدم، چون کلید خانه داخل خودرو او جاماندهبود.
وقتی هم فیلم دوربین مداربسته ساختمان را بررسی کردم، دیدم احمد وارد خانه برادرم شد و بعد از ساعتی همراه تعدادی وسایل بیرون آمد. مطمئن شدم او سارق خانه برادرم است و به همینخاطر به سراغش رفتم و از او خواستم وسایل را پس دهد، اما قبول نکرد که تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
او از من قویتر بود و زورم به او نمیرسید، به همین خاطر تصمیم گرفتم او را با قرص خوابآور بیهوش کنم و بعد او را تحویل پلیس دهم. روز حادثه او را به بهانه مصرف مواد به پاتوق کشاندم و داخل لیوان چایش ۱۰ عدد قرص ریختم تا او بیهوش شود، اما، چون معتاد بود، خیلی تأثیری نگذاشت و فقط کمی گیج شد که او را به اطراف تهران بردم و با چوب کتکش زدم و خواستم به سرقت اعتراف کند، اما باز هم منکر شد.
بعد به او گفتم اگر وسایل را پس ندهد، خودرواش را گرو بر میدارم. وقتی فهمید میخواهم خودرواش را بردارم، عصبانی شد و تهدید کرد خودش را آتش میزند، اما فکر میکردم میخواهد مرا بترساند.
او ناگهان ظرف بنزینی که داخل صندوق عقب خودرواش بود، برداشت و روی خودش پاشید و فندکش را روشن کرد و ناگهان بدنش در میان آتش شعلهور شد. خیلی ترسیدم و آتش را با آب خاموش کردم و او را به بیمارستان رساندم تا از مرگ نجات یابد، اما بعد از ۱۰ روز شنیدم فوت کردهاست.
چرا فرار کردی؟
میترسیدم به اتهام قتل دستگیر شوم.