پس از درگذشت مهسا امینی و جریحهدار شدن احساسات جامعه ایران، تعداد قابلتوجهی از اهالی هنر و بازیگری و فیلمسازی ایران نیز در این باره موضعگیری کردند؛ موضعگیریهایی که برخی از آنها یکسویه و تند بود و بعضی هم تلاش میکردند ضمن ابراز اندوه بابت فوت خانم امینی و طرح برخی انتقاداتشان، هیزمی روی آتش نریزند و مسأله ایران را درون ایران و با مرزبندی با بدخواهان پیش ببرند.
راجع به هر کدام از این موضعگیریها میتوان داوری کرد و نظر داد؛ لزوماً همه موضعگیریها درست نبود، اما از بین همه آنها که حتی غلط هم موضع گرفتند، همه نیت یکسانی نداشتند و نباید سادهانگارانه و بسیط، همه را به یک شکل تفسیر کرد.
با این حال، ظاهراً برخی هرچند اندک در این میان، ریاکارانه با همه این ماجراها فقط تجارت میکردند. احسان کرمی با اقدام خود در پیوستن به شبکه سلطنتطلبان منوتو از این جنس است. امثال احسان کرمی بسیار کماند، اما همینها با این ظاهرسازی که «ما که رادیکالتریم پس برای ایران دلسوزتریم» دیگر هنرمندان را حتی به محافظهکاری و عافیتطلبی متهم میکردند. آنها به دیگر هنرمندان و جوانان القا و وانمود میکردند که اگر به کمتر از جنگ خیابانی ایرانی با ایرانی راضی باشند، پس متهمند که از قافله ملت عقبند! بر همین اساس همدستان آنها به بسیاری از هنرمندان، حتی آنها که منتقدانه، اما دلسوزانه و آرامتر موضع گرفته بودند، میتاختند.
این ماجرا نشان داد اکثریت هنرمندان، حتی آنها که موضع منتقدانه نسبت به برخی امور در کشور دارند اما دلبسته وطن هستند، مظلومند؛ اما احسان کرمی و افرادی مانند او که کاسبی، رزومهسازی و منفعت خود را دنبال میکنند و با سلطنتطلبان مینشینند و در عین حال دیگران را به عدم پیگیری آزادی متهم میکنند، تا چه اندازه میتوانند فرصتطلب باشند و از منافع ملی برای منافع شخصی خود نردبان بسازند و از آن بالا بروند.
و در حادثه متروپل از یک طرف انتقاد میکنه و از طرف دیگه با برزو ارجمند میرن عروسی ساسی مانکن و قر میدن قطعا ریا کارند مانند همین احسان کرمی که به قول استاد دینانی حیوانیست که نمی داند برای چه آمده به دنیا و چه هدفی دارد ...