دو سال تلاش کردی شهاب را محکوم کنی، حالا چه شده که تصمیم گرفتی گذشت کنی؟
بله، درست است. شهاب با من کاری کرد که تا دنیا دنیاست و من زنده هستم فراموش نمیکنم، اما التماسهای مادرش در این دو سال باعث شد نتوانم مقاومت کنم و گذشت کردم.
با شهاب چطور آشنا شدی؟
او خواستگار من بود. ما دوستی خانوادگی داشتیم. یک روز گفت از من خوشش آمده و میخواهد خواستگاری کند، اما قبل از این که با خانوادهاش به طور رسمی به خانه ما بیاید میخواهد چند جلسهای مرا ببیند و بیشتر با هم آشنا شویم و اگر نظر هر دو نفرمان مثبت بود، بعد خانوادهها با هم صحبت کنند. من هم حرفش را باور کردم و... .
شهاب با خانوادهات رفت و آمد داشت؟
با شوهرخواهرم دوست بود و من او را چندباری مقابل در خانه دیدم و از نگاههایش فهمیدم که از من خوشش میآید. بعد هم متوجه شدم قصد خواستگاری دارد.
چند بار با هم بیرون رفتید؟
کلا دو بار با هم بیرون رفتیم. بار اول در یک پارک نشستیم و چند دقیقهای با هم صحبت کردیم. بار دوم در خودرو بودیم که به من حمله کرد و مرا هدف آزار و اذیت قرار داد. من هم در همان لحظه تصمیم گرفتم شکایت کنم.
توانستی اثبات کنی که به تو تعرض شده است؟
لباسهایم و آثاری که روی بدنم بود، تایید شد، اما شهاب مدعی بود که من با رضایت خودم این کار را کرده ام در حالیکه من به رضایت خودم این کار را نکرده بودم و این موضوع هم تایید شد.
چه حکمی برای شهاب صادر شد؟
دادگاه ابتدا به او اعدام داد، اما بعد در دیوان عالی کشور نقض شد و قرار بود دوباره محاکمه شود که من شکایتم را پس گرفتم.
اگر واقعیت را میگویی، چرا شکایت را پس گرفتی؟
در دو سالی که پرونده را پیگیری میکردم، خیلی اذیت شدم. بعد هم مادر شهاب التماس کرد و دلم سوخت. البته شرط کردم که آن ها از این محل بروند و ما را راحت بگذارند. آن ها هم قبول کردند. قرار شد خسارت هم بدهند.
پس خسارت هم گرفتی؟
بله، پول گرفتم چون آیندهام تباه شده و من دیگر به سختی میتوانم ازدواج کنم. این پول را هم باید هزینه درمان روانم بکنم.
از این که رضایت دادی حس خوبی داری؟
فکر میکنم خودم به آرامش رسیدم. این دو سال مثل کابوس بر من گذشت. حالا قصد دارم روی زندگیام تمرکز و خودم را درمان کنم.