به گزارش روزنامه خراسان، زن ۳۱ سالهای که با شکایت خواهر شوهرش و به اتهام سرقت به مقر انتظامی هدایت شده بود، اشک ریزان از ماجرای تکان دهندهای پرده برداشت که روزگارش را به تباهی کشانده بود. این زن جوان درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: زندگی خوبی داشتم، ۵ سال قبل وقتی پسرم به دنیا آمد دیگر هیچ کمبودی را احساس نمیکردم به طوری که با هر لبخند فرزندم جانی دوباره میگرفتم و آن قدر بر چهره زیبایش بوسه میزدم که خودم خسته میشدم، اما من هم مانند بسیاری از خانواده ها، برخی اوقات با همسرم به مشاجره میپرداختم. آرام آرام همین جر و بحثهای جزئی به موضوع اساسی و مشکلات حاد خانوادگی تبدیل شد، دوست نداشتم کسی به خواسته هایم بی توجهی کند، ولی ناسازگاریها و مشاجرههای ما هر روز شدت میگرفت تا این که روزی ماجرای مشکلات خانوادگی ام را برای یکی از دوستان نزدیکم بازگو کردم، اماای کاش زبانم در دهان نمیچرخید و اسرار زندگی خصوصی ام را به درد دل نمینشستم. آن روز وقتی سیر تا پیاز مشکلاتم را برای «فریده» گفتم، او مرا به یک «رمال» معرفی کرد که «نسخه هایش دشمنان را به یکدیگر پیوند میدهد!» او که مدعی بود رمال ۶۰ ساله تاکنون گره مشکلات خانوادگی بسیاری را با وردهای شفابخش گشوده است، پیشنهاد کرد که به آن مرد «رمال» شک نکنم و مشکلاتم را برایش بازگو کنم. این بود که راهی خانه آن مرد حیله گر شدم.
زن جوان که دیگر اشک هایش پهنای صورتش را پوشانده بود، با بغضی ترکیده و در میان گریه ادامه داد: آن روز پول زیادی به مرد رمال دادم و او هم با بیان این که وردها و نوشته هایش تضمینی است پای درد دل هایم نشست و بعد هم گفت: بقیه اش را خودم فهمیدم! سپس از من خواست یک جلسه دیگر هم نزد او بروم! از سوی دیگر نه تنها هیچ گرهی از مشکلات زندگی من باز نشد بلکه رفتارها و مشاجرههای من با همسرم شدیدتر شد به همین دلیل چند روز بعد، پسر ۳ ساله ام را نزد دوستم گذاشتم و این بار خودم به تنهایی عازم منزل آن مرد شیاد شدم کهای کاش پایم میشکست و قدم در آن «جهنم تباهی» نمیگذاشتم. خلاصه زمانی به خود آمدم که پسرم را رها کرده و از شوهرم طلاق گرفته بودم. عزیزترین موجود زندگی ام را در ۳ سالگی اش به فراموشی سپردم و به عقد موقت مرد ۶۰ ساله رمال درآمدم! زندگی شیرینم را از دست دادم و از دو سال قبل همراه و همدم رمال شدم. همه این اتفاقات در مدت کوتاهی رخ داد و من به دره نابودی سقوط کردم. اکنون نیز حدود ۳ ماه است که از خانه آن مرد شیاد فرار کرده ام که زنان و دختران جوان را فریب میداد و زندگی آنها را نیز مانند من به تباهی میکشاند. بعد از فرار به خانه مادرم رفتم چرا که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم و دچار بیماریهای روحی و روانی شده بودم. وقتی میدیدم بسیاری از زنان فریب حیله گری و چرب زبانیهای مرد ۶۰ ساله را میخورند و به خاطر سن و چهره ظاهری اش به او اعتماد میکنند، رنج میکشیدم چرا که میدانستم آنها از درون این موجود کثیف اطلاعی ندارند و او نیز به راحتی از اعتماد آنها سوء استفاده میکند به طوری که زندگیهای زیادی را نابود کرده است و طعمه هایش به خاطر ترس از رسوایی و آبروریزی شکایت نمیکنند چرا که پای خودشان در میان است و چارهای جز سکوت ندارند!
با این حال، از روزی که به خانه مادرم رفتم و باطن پلید رمالیهای او را فاش کردم، خواهرش را فرستاد تا از من به اتهام سرقت اموالش شکایت کند. «سپیده» هم حکم جلب مرا گرفت و بدین ترتیب نیروهای انتظامی به سراغم آمدند و ...
با توجه به اهمیت موضوع و ادعاهای زن جوان، بی درنگ گروه کارآزمودهای از افسران دایره اطلاعات و امنیت عمومی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) وارد عمل شدند و تحقیقات نامحسوس خود را با هماهنگیهای قضایی برای دستگیری مرد رمال آغاز کردند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی