چیزی در عروسکهای باربی وجود دارد که به طور خاص نیازمند بحران است: ایده آل بودن آن. باربی بیش از اندازه بی عیب و نقص بوده است. این احتمالا حس و حال بسیاری از دختر بچهها نسبت به عروسکهای باربی شان بوده است: میخواستم او را شفا دهم، اما به بیمارش هم نیاز داشتم. من میخواستم باربی شوم و همزمان میخواستم او را نابود کنم. من ایده آل بودن او را میخواستم، اما میخواستم او را به خاطر کاملتر بودن اش تنبیه کنم.
گویی عروسک باربی برای دختران به مثابه خدایی دروغین بود: زیبایی به عنوان نوعی ضامن معنوی نوعی چک سفید امضاء برای سرنوشت. "والتر بنیامین" فیلسوف زمانی گفته بود "مالکیت صمیمیترین رابطهای است که میتوان با اشیاء داشت"، اما همان طور که همگان میدانند صمیمیت هرگز یک احساس خالص نیست هرگز به سادگی محبت یا ستایش بی پایان نیست و همواره با مقاومت و کینه همراه است. شاید این چیزی است که باربی ارائه میدهد فرصتی برای احساس هر دو چیز در یک زمان: خواستن چیزی و تمایل به نابود کردن آن. این که بخواهید چیزی شوید و از خودتان متنفر باشید که میخواهید به آن تبدیل شوید.
اکنون "گرتا گرویگ" با فیلم پرفروش تابستانی خود یعنی "باربی" با کارزار بازاریابی و تبلیغاتی بزرگ میداند که بخش عمده جذابیت باربی از این واقعیت ناشی میشود که مردم دوست دارند از او متنفر باشند. شعار آن فیلم این است "اگر باربی را دوست دارید این فیلم برای شماست. اگر از باربی متنفر هستید این فیلم برای شماست" و "باربی" گرویگ مطمئناً میداند که دختربچهها یا حداقل نوع خاصی از آنان دوست دارند باربیهای شان را خراب کنند: آنها را تخریب کنند، شکنجه دهند و تکه تکه کنند.
باربی در فیلم در نهایت مجبور میشود تا به پایان پذیری بی عیب و نقص بودن اش پی ببرد. بدن او شروع به پیر شدن میکند سلولیت در ران هایش ظاهر میشود و خود را در کمین نگرانی در مورد مرگ اش میبیند. باربی در میانه مهمانی دیسکوی خودش از دوستان طلایی پوش اش میپرسد: "بچه ها، تاکنون به مردن فکر کرده اید"؟ و موسیقی ناگهان قطع میشود. هیچ کس پاسخ نمیدهد. باربی حرف اش را تصحیح کرده و میگوید: "یعنی دارم میمیرم برای رقصیدن" و صدای موسیقی دوباره بلند میشود.
وقتی باربی به دنبال مشاوره میرود به او گفته میشود که باید از باربی لند به دنیای واقعی برود تا دختر کوچکی را که با او بازی میکند بیابد. تنها چیزی که باربی هرگز اجازه آن را ندارد: یک آشفتگی است و دقیقا به همین دلیل است که ما همواره میخواهیم او را خراب کنیم. باربی بخشی از اصول ظالمانه تحمیل شده بر زنان است: آرمان زیبایی، سفید بودن و خیال پردازی درباره بیگناهی آن.
داستان باربی همواره داستانی درباره مادر و دختر بوده است. اولین باربی که توسط یک تاجر به نام "روث هندلر" اولین رئیس شرکت تولید اسباب بازی "متل" ساخته شد به نام دختر خودش "باربارا" نامگذاری شد. باربی اولین بار در ۹ مارس ۱۹۵۹ میلادی با لباس شنای راه راه سیاه و سفید، با لبهای قرمز و دم اسبی بلوند به دنیا آمد.
هندلر دوست داشت داستان خاستگاه باربی را به عنوان یک حکایت زندگی نامهای تعریف کند: این که او دخترش را در حال بازی با عروسکهای کاغذی بزرگسالان دیده بود و از او الهام گرفت عروسکی بسازد که کودک نباشد عروسکی که به دختران کوچک اجازه میدهد آینده شان را تصور کنند.
با گذشت سالها از آن زمان مشخص شد که هندلر ایدههای خاصی در مورد این که این آیندهها چگونه به نظر میرسد در ذهن داشته است. باربی بیش از دویست شغل داشته است از کارمند مک دونالد گرفته تا دیرینه شناس، گروهبان تفنگداران دریایی و بالرین، اما او هرگز مادر نشده است.
هندلر خود در مصاحبهای گفته بود: "اگر مجبور بودم در خانه بمانم وحشتناکترین و بدبختترین زن جهان بودم". زمانی که شرکت تولید کننده اسباب بازی "متل" تحت فشار قرار گرفت تا باربی را تبدیل به مادر کند نزدیکترین چیزی که به آن خواسته تولید کرد معرفی باربی بیبی سیتر یا پرستار کودک بود مجموعهای شامل یک عروسک نوزاد، فهرستی از شمارههای تلفن برای تماس و یک ساعت جیبی برای آن پرستار.
این مجموعه هم چنین با کتابهای مینیاتوری همراه بود: "چگونه به سفر برویم" (یادآوری این باور هندلر که یک پرستار بچه برخلاف یک مادر خانه دار "وحشتناک" و "آشفته" هنوز یک بازیگر انسانی آزاد بود)، "چگونه وزن کم کنیم" که صفحات آن فقط شامل دو کلمه متن بود، "نخور" و "چگونه منصب شغلی مان را ارتقا دهیم". همگی آن موارد یادآور این نکته است که این باربی یک مادر نبود بلکه یک تاجر زمان خودش بود زنی که برای زحمات اش غرامت میگرفت.
اگرچه هندلر ریشههای باربی را به صورت شخصی روایت میکرد، اما داستان واقعی تولد آن قدری پیچیدهتر بود: باربی بخش عمده طراحی خود را مدیون یک عروسک مد آلمانی به نام "بیلد لیلی" بود هدیهای که در سال ۱۹۵۵ میلادی در آلمان بر اساس یک کمیک استریپ عرضه شد شخصیتی که برای اولین بار در کنار یک فالگیر حاضر شد و از او پرسید:"نمی توانی نام و آدرس این مرد بلندقد، خوش تیپ و ثروتمند را به من بدهی"؟
"دونالد وودز وینیکات" روانکاو بریتانیایی مفهوم "شیء انتقالی" را به عنوان یک دارایی دوست داشتنی دوران کودکی مطرح کرده بود که اغلب یک خرس عروسکی یا یک پتو به عنوان نوعی مادر برای کودک جایگزین میشوند و به کودک اجازه جدایی را میدهند. با این وجود، مشخص نیست که باربی نیز برای بسیاری از دختران همین نقش را ایفا میکند یا خیر.
در واقع، باربی به عنوان نوعی ابژه پس از انتقال عمل میکند: نه یک مادر که یک ضد مادر. نسخهای خود که نیازی به مادر شدن ندارد. یک خود پیش از نوجوانی که میتواند مادر را به زور بیشتر از خود دور کند. باربی عروسکی برای دراز کشیدن نیست. او از پلاستیک سخت ساخته شده است.
مصیبتهای باربی بی پایان است. از جمله آن که همواره کفش هایش را گم میکند. باید به طراح سادیست (دگر آزار)! آن فکر کرد که کفشهای پاشنه بلند باربی را به گونهای قابل جابجایی طراحی کرده است. شاید این لطفی در حق باربی بوده باشد، اما برای بقیه ما زحمتی بی پایان بوده است: شکار کفشهای پلاستیکی کوچک باربی.
فیلم ساخته گرویگ از همان ابتدا با بارداری دست و پنجه نرم میکند. عکسهای ابتدایی آن از دختران کوچک در حال بازی با عروسکهای بچه در صحرا نه تنها ادای احترام به "۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی" استنلی کوبریک است جایی که انسانهای اولیه آن در حال کشف ابزار هستند بلکه فرصتی برای برجسته ساختن انگیزههای ضد مادرانه باربی است: "در ابتدا دختران فقط میتوانستند نقش مادر بودن را ایفا کنند کنند. این تا چه اندازه سرگرم کننده است؟ چرا از مادرت نمیپرسی"؟
اما به محض ورود باربی عروسک اصلی از سال ۱۹۵۹ که مانند یک غول در لباس شنای گورخری خود ظاهر میشود دختران شروع به کوبیدن عروسکهای بچه خود به صخرهها میکنند و به نوعی به آنان اجازه داده شده علیه مادری خشمگین شوند. فیلم به ارائه روایت خود در مورد سقوط از بی گناهی ادامه میدهد: اخراج بشریت از باغ عدن.
راه حل درمان وضعیت در فیلم باربی چیست؟ این که باربیها را از شستشوی مغزی آنان بیرون میکشد: "باید بگویی میخواهی سالم باشی، اما باید لاغر نیز باشی. قرار است مادر بودن را دوست داشته باشی، اما همواره در مورد بچه هایت صحبت نکن". باربی پیروزمندانه فریاد میزند: "با صدا دادن به ناهماهنگی شناختی لازم برای زندگی تحت حاکمیت پدرسالاری قدرت آن را ربوده اید"! (کلمه "پدرسالاری" باید حداقل چهل بار در فیلم ظاهر شود.)
اشتباه نکنید: فیلم باربی فوقالعاده تخیلی و لذت بخش است، اما نقدهای اجتماعی آن نه اصیل هستند و نه مخرب. مضمون آن نقد تفاهم لیبرال مشترک را تایید میکنند تا فیلم بتواند به کار بازخرید قهرمان اش ادامه دهد به ما باربیای میدهد که بتوانیم پشت سر آن بایستیم. مونولوگهای فیلم در مورد پدرسالاری به طور همزمان تیز و بی وقفه هستند و تصور میشود که فراوانی محض آن به معنای ادعای استقلال کارگردانی فیلم است.
این فیلم در آخر هفته افتتاحیه خود نزدیک به چهارصد میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشت و فقط میتوان حدس زد که چند عروسک باربی در این باره زمانی فروخته شده است. در نهایت، ما میتوانیم پیدایش فیلم را تکرار دیگری از پویایی والد - کودکی که باربی همواره آن را تسریع کرده است ببینیم: گرویگ در نقش دختری سرسخت که در مقابل خیرخواهش عقب مینشیند نویسندهای که هم مقاومت میکند و هم در حال دوشیدن مادر تاریک سرمایه داری است کودکی که برند والدینی که منابع اش کار او را ممکن ساخته است کنار میگذارد.
این بدان معنا نیست که هنر گرویگ ریاکارانه است بلکه صرفا نمادین است: هنرمند در حال بازجویی از همان ساختارهای به خطر افتادهای است که در وهله نخست سرمایه گذاریهای او را تضمین میکنند.