یادداشت ابراهیم افشار در مورد «قمرالملوک وزیری»
امروز ۶۴سال از روز مرگت میگذرد… ۱۴ مرداد ۱۳۳۸. یک ساعت مانده به نیمهشب ۱۴مرداد. آخرین نفسهایت را چنان کشیدی که انگار هرگز در زندگی نفس نکشیده بودی.
این همان بود که ترانه «مرغ سحر» ملکالشعرا را جاودانه کرد. یاغی لالهزار که نه فقط مارش جمهوریاش که مرغ سحرش را هم شهربانی از صفحه عالم جمع کرد.
او که در اوج شهرت تمام درآمدش را برای سگهای ولگرد و گرسنه لالهزار گوشت میخرید نه تنها خود مبتلا به آلزایمر شد بلکه در سایه آلزایمرجمعی جامعه از یادها رفت.
ناگهان رضاخان با آن شنل آبیاش پیدایش شد و نشست صدر مجلس. مرتضیخان اشاره کرد که « چه بزنم آخر که به قبای کسی برنخورد؟» تو یواشکی ندا دادی که «مرغسحر جانم، مرغسحر».