من زن بیوهای هستم که بعد از مرگ شوهرم دیگر درآمدی نداشتم به همین دلیل با ارثیه اندکی که دریافت کردم پرایدی خریدم تا مخارج زندگی ام را با مسافرکشی تامین کنم، اما وقتی به تنگناهای اقتصادی افتادم قاچاقچیان به سراغم آمدند و ...
ماموران دایره مبارزه با مواد مخدر کلانتری قاسم آباد مشهد که باهدف اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی، عملیات گستردهای را برای شناسایی عاملان توزیع مواد مخدر آغاز کرده بودند، زن جوانی را دستگیر کردند که در پوشش مسافرکشی با تاکسی اینترنتی مقادیری مواد مخدر را حمل میکرد.
این زن ۳۶ ساله که مدعی بود تحت تاثیر وسوسههای مالی قاچاقچیان قرار گرفته است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۲ ساله بودم که مادرم بر اثر ابتلا به بیماری از دنیا رفت و من به نوعی امور خانه داری را در همان سن کودکی به عهده گرفتم، اما گویی بخت با من یار نبود و ۵ سال بعد نیز درحالی پدرم را از دست دادم که خواهر و برادر کوچک ترم به مراقبتهای من نیاز داشتند. خلاصه از همان سن نوجوانی برای تامین مخارج زندگی وارد بازار کار شدم و با درآمد اندکی که از فروشندگی در یک مغازه پوشاک به دست میآوردم، برادر و خواهرم را سروسامان دادم و آنها را به خانه بخت فرستادم. حالا دیگر ۲۶ بهار از عمرم گذشته بود که روزی در منزل خواهرم با یکی از همسایگان آنها آشنا شدم. «عاطفه خانم» که مرا در همان برخورد اول زنی با غیرت میخواند، چند روز بعد به خواستگاری ام آمد تا نظر مرا درباره برادر شوهرش بپرسد! او گفت: «ساسان» چند سال قبل از همسرش جدا شده و اکنون نیز اقامت یکی از کشورهای اروپایی را دارد. من هم که دیگر باید سروسامان میگرفتم پیشنهاد اورا پذیرفتم و به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم. «ساسان» اگرچه ۲۱ سال از من بزرگتر بود، اما چون خیلی به سر و وضع خودش میرسید، از نظر ظاهری خیلی جوانتر از سن و سالش به نظر میآمد. او مدعی بود تا زمانی که شغل مناسبی پیدا کند از دولت آن کشور بیمه بیکاری دریافت میکند. بعد از انجام مراسم عقدکنان، او مرا به تهران برد و بعد از چند ماه دوباره به همان کشور اروپایی رفت.
او یک سال بعد به تهران آمد و مرا نیز به طور قانونی به اروپا برد، اما من یک ماه بیشتر نتوانستم آن جا طاقت بیاورم چرا که نه به فرهنگ آنها علاقهمند بودم و نه میتوانستم تبعیضهای اجتماعی بین افراد مهاجر را تحمل کنم این بود که «ساسان» در حالی مرا به مشهد و نزد خواهر و برادرم بازگرداند که پسرم را باردار بودم، ولی همسرم در آن کشور ماند و من در یک منزل اجارهای به تنهایی با پسر خردسالم زندگی میکردم تا این که بالاخره بعد از حدود ۳ سال به مشهد آمد، ولی تنها دارایی اش را که یک منزل مسکونی بود به نام مادرش سند زد چرا که همسر اول او همه دار و ندارش را به خاطر مهریه از او گرفته بود و «ساسان» نمیتوانست به من هم اطمینان کند! با وجود این من هیچ گاه به رفتار همسرم اعتراض نکردم و به اوحق میدادم، اما متاسفانه او ۶ ماه بعد از این ماجرا به طور ناگهانی دچار «ایست قلبی «شد و از دنیا رفت.
در این میان مادر «ساسان» با فروش منزل مسکونی، ۱۲۰ میلیون تومان به عنوان ارثیه به من داد که من هم با آن پول، یک دستگاه پراید مدل پایین خریدم و بقیه را نیز منزلی رهن کردم. دیگر مجبور بودم با پراید در تاکسیهای اینترنتی مسافرکشی کنم تا مخارج زندگی ام تامین شود.
در همین حال ناگهان با اتمام مهلت قرارداد منزل، صاحبخانه ام مبلغ رهن را یک باره به ۱۵۰ میلیون تومان افزایش داد و بدین ترتیب چنان در تنگنای مشکلات اقتصادی قرار گرفتم که روح و روانم به هم ریخته بود. در این وضعیت بود که فردی به سراغم آمد و زمانی که متوجه شرایط زندگی ام شد، پیشنهاد کرد برای هر بار جابه جایی مواد مخدر یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان میپردازد. من هم که پشت و پناهی نداشتم و درآمدم با مسافرکشی کفاف هزینهها را نمیداد، به ناچار پیشنهاد اورا پذیرفتم چرا که نمیخواستم ...
با صدور دستورهای محرمانهای توسط سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد) تحقیقات ماموران انتظامی برای ریشه یابی این ماجرا و شناسایی دیگر عاملان توزیع مواد مخدر در غرب مشهد آغاز شد.