در دموکراسیهای با پیشینه کهن این فرایند گاه طولانیتر است و از طریق نوعی جامعهپذیری سیاسی-حزبی صورت میگیرد؛ اما در ایران معمولا نخستین ستاد انتخاباتی از قوم، قبیله، «فامیل» و سپس رفیق و آشنا و در مراحل بعدی از دوستان سیاسی و در آخرین گام از احزاب و گروههای سیاسی پدید میآید. قوم و قبیله و دوست کارکرد یک حزب سیاسی را پیدا میکنند. تختهای فنری را دیدهاید که بندبازان بر روی آن بازی میکنند و به هوا پرتاب میشوند؟ سنت چنین بوده است که در شهرستانها افرادی با تلاش شخصی خود بر روی تخت فنری کارزار انتخاباتی به درون مجلس پرتاب میشوند؛ اما در تهران این گروههای سیاسی بودهاند که نامزد نمایندگی را نشان میکردهاند.
اما سنت دیگری نیز شایسته توجه است و آن تسخیر مجلس از راه «سیاستورزی پنهانی تشکیلاتی» است. سقف پرواز هنری چنین سنتی «دسیسه»ورزیدن است و نه دل مردمان ربودن؛ تثبیت خود است و نه قوام و دوام نظام. در چنین رویکردی «دسیسه» و «هراس» بازارگردان انتخابات میشود. دسیسه بهویژه ازآنرو فریبنده مینماید که نهتنها میتوان تسخیر دولت (state capture) را کامل کرد؛ بلکه میتوان «عرصه عمومی» (public sphere) را نیز به مهمیز درآورد. دیگر، عرصهای همگانی که فرایند آن کموبیش پیشاروی مردم باشد، وجود نخواهد داشت و بدین سان «قابل مدیریت» است و میتوان آن را «جمع» کرد.
*از همین روست که نظام پارلمانی و حذف نهاد ریاستجمهوری جذاب مینماید. حذف انتخابات ریاستجمهوری و تسخیر مجلس از طریق تشکیلات پنهانی میتواند ضربهای بر کارآمدی سیاسی مجلس و نظام مدیریتی باشد. افراط در چنین سنتی کشور را در زمان حادثه، به سوی تجزیه پیش میبَرد؛ چون جامعه را بهشدت از حساسیت سیاسی تهی میکند. مردمان آمال برمیافکنند، درویشی پیشه میکنند، آرزوها را کور میکنند و پیراهن عافیت بر معرکه سیاست میپوشانند؛ اما در هنگامه حادثه دسیسه و نیرنگ دیگر کارگر نمیافتد و شرایط آنچنان پیچیده میشود که برای گریز از تجزیه و هرجومرج، تمرکزگرایی خشونتآمیز به بیشینه آرزوهای مردمان تبدیل میشود. «سیاستورزی پنهانی تشکیلاتی» هرچند بهظاهر پیچیده و «هوشمندانه» تلقی میشود؛ اما به باور من بسیار سطحی، ناشیانه و سادهلوحانه و گونهای دیگر از جهالت است که بهتدریج پایههای مردمی سیستم را تخریب میکند.
«پنهانکاری تشکیلاتی»، سوی دیگری از سیاستزدایی از مجلس است؛ یعنی در عمل کسانی به مجلس راه مییابند که اساسا «سیاسی» نیستند. حتی گاه آنان که نامزدها را نشان میکنند، از قوم و قماش سادهلوحان کمبصیرت و «غیرسیاسیاند». در چنین وضعیتی، مجلس طبقه اقتصادی، اجتماعی یا گروه سیاسی خاصی را نمایندگی نمیکند. هرچه هست، «تکنفر»هایی هستند که با استمداد موقتی از گروهها یا قدرتهایی پنهان به مجلس میآیند. این نکته در شکلگیری «هویت سیاسی» یا «بیهویتی» مجلس بسیار مهم است.
مجلس هویت روشنی را نمایندگی نمیکند. تاریخ نمایندگی مجالس اصیلِ قانونگذاری نشان میدهد که نماینده واقعا بازتاب یک بخش خاص از قدرت اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی است؛ یعنی بازتابی از تکثر اجتماعی؛ اما چرا مجلس باید بازتابی از تکثر اجتماعی باشد؟
- بهایندلیل که ثبات نظام سیاسی را تضمین میکند.
- بهایندلیل که در هر جامعهای شمار گستردهای از تبادلات اقتصادی و اجتماعی وجود دارد که مجلس برای حلوفصل عرفی-قانونی آن اقدام میکند.
- بهایندلیل که ابتدا باید سرمایهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قومی یا مذهبی داشته باشید و سپس براساسآن وارد عرصه سیاست بشوید.
- بهایندلیل که منازعات سطح پایین سیاسی را در همان سطح حلوفصل میکند و آن را به کلیت نظام سیاسی تسری نمیدهد.
به نظر میآید که اصولگرایی در ایران اساسا فاقد درک تئوریک این معناست و اصلاحطلبان نیز شاید از روی کمتجربگی، در عمل همین روند را دنبال میکردند؛ یعنی گاه منازعات سیاسی را کمتر در درون جامعه و بیشتر به بیرون از مرزهای نظام سیاسی میبردند.
اگر مجلس نماینده گروههای اقتصادی-اجتماعی-سیاسی نباشد، خود بهتدریج به یک طبقه اقتصاد رانتی تبدیل میشود، بدون آنکه از پیش پایه و مایه آن را داشته باشد؛ صرفا یک سهمخواهی بدون پشتوانه و ناشی از رانت قدرت تشکیلاتِ باندی و اقتصادی دامن میگسترد. دلیل آنکه شماری از نمایندگان از همان ابتدای ورود به مجلس در پی بهدستآوردن یک قدرت اقتصادی بودهاند، همین است: «در این فرصت چهارساله باید بار خود را ببندیم».چون هیچ پشتوانه پایدار و قابل اتکایی ندارند که بتوانند در همین جایگاه باقی بمانند. سیاستورزی باندی و تشکیلاتی در چنین فضایی بیشازپیش رشد میکند و سیستم را به نابودی میکشاند. گاه زمینه پدیدآمدن فرقه میشود و گاه زندگی سیاسی حلزونی را دامن میزند.