رسیدگی به این پرونده از اسفند سال ۹۱ به دنبال درگیری خونین در محله شوش آغاز شد. در آن درگیری مرد ۵۸ سالهای به نام شهرام با ضربههای قمه و شلیک گلوله به شدت زخمی شده بود که به بیمارستان منتقل شد، اما ساعتی بعد به خاطر شدت جراحات جان سپرد.
با مرگ مرد میانسال ماموران به تحقیق پرداختند و دریافتند وی مقابل خانه اش در درگیری با ۲ مرد جوان کشته شده است. با افشای این ماجرا ماموران در نخستین گام از بررسیها به پرس و جو از مریم، همسر قربانی پرداختند.
وی گفت: خواهرم میترا به مواد مخدر اعتیاد دارد وشوهرم برخلاف میل خواهرم تصمیم داشت او را به کمپ ترک اعتیاد بفرستد. تا مواد مخدر را کنار بگذارد. شهرام برای بردن خواهرم به کمپ ترک اعتیاد از دوستانش کمک گرفته بود. ما در خانه منتظر بودیم تا دوستان شهرام بیایند و میترا را به کمپ ببرند. به همین خاطر و وقتی صدای زنگ در به صدا درآمد همسرم جلوی در رفت تا آنها را به داخل خانه بیاورد که یکباره صدای شلیک گلوله را شنیدم. من خودم را مقابل در رساندم و شوهرم را غرق در خون دیدم و ۲ مرد در حال فرار بودند.
به دنبال اظهارات همسر قربانی، خواهر وی به عنوان مظنون تحت بازجویی قرار گرفت.
زن معتاد که سعی داشت خودش را بی اطلاع از ماجرا نشان دهد، اما وقتی در بن بست اطلاعاتی گرفتار شد به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت:من سالهاست اعتیاد دارم. خودم قصد داشتم مواد را کنار بگذارم، اما در آن زمان آمادگی ترک مواد را نداشتم. شوهر خواهرم اصرار داشت که من را به کمپ ببرد. من با او صحبت کردم و خواستم او را از تصمیمش منصرف کنم تا در فرصتی مناسب به کمپ بروم. اما حرفم را گوش نکرد. به همین خاطر با یکی از دوستانم به نام پیمان تماس گرفتم از او کمک خواستم. من میخواستم تا مانع شهرام شود. به همین خاطر پیمان با دوستش بهروز جلوی خانه خواهرم آمدند و با شهرام درگیر شدند و بدون اطلاع من او را کشتند. باور کنید از نقشه آنها اطلاعی نداشتم. میخواستم پیمان حواس شهرام را پرت کند تا بتوانم در فرصتی مناسب از آنجا فرار کنم.
افشای راز جنایت
با اعترافات زن معتاد، پیمان و بهروز بازداشت شدند.
پیمان اتهام قتل را نپذیرفت و گفت: باور کنید قصدم نجات دوستم میترا بود و اصلا نمیخواستم شوهرخواهر میترا کشته شود. وقتی میترا با من تماس گرفت و کمک خواست همراه دوستم شهرام مقابل خانه شان رفتم. او مست بود و حال طبیعی نداشت که همراهم آمد. در بین راه بهروز در یک ماشین متوقف شده در کنار خیابان یک اسلحه دید. او شیشه ماشین را شکست و اسلحه را برداشت و ما با هم راهی خانه شهرام شدیم. من میخواستم با شهرام صحبت کنم تا میترا را به کمپ نفرستد، اما بهروز با او درگیر شد و او را کشت.
اعتراف به جنایت
بهروز در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و گفت: پیمان نقشی در قتل شهرام نداشت. آن روز وقتی مقابل در خانه شهرام با او درگیر شدیم با قمه ضربهای به او و یک گلوله به قلب شهرام شلیک کردم. باور کنید من، چون حال طبیعی نداشتم دست به چنین کاری زدم. وقتی به خودم آمدم از ترس فرار کردم.
به دنبال اعترافات این مرد برای میترا به اتهام معاونت در قتل و برای بهروز به اتهام مباشرت در قتل، کیفرخواست صادر شد و پرونده آنها برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه
در جلسه دادگاه فرزندان قربانی برای آنها اشد مجازات خواستند و دو متهم به دفاع پرداختند. بهروز قتل را گردن گرفت، اما میترا گفت اصلا از ماجرا قتل اطلاعی نداشته و فقط میخواسته از خانه قربانی فرار کند.
در پایان جلسه وقتی برای دادگاه محرز شد میترا نقشی در قتل نداشته از اتهام معاونت در قتل تبرئه شد. بهروز به قصاص، برای سرقت اسلحه به دو سال زندان و برای شرب خمر به ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.
این حکم در دیوان عالی مهر تایید خورد و قطعی شد. در این میان دو فرزند قربانی اعلام گذشت کردند، اما سایر اولیای دم راضی به گذشت نشدند. به این ترتیب بهروز ۱۰ سال بلاتکلیف در زندان ماند.
۱۰ سال بلاتکلیفی در زندان
وی نامهای به قضات دادگاه نوشت و درخواست کمک کرد. به این ترتیب بار دیگر در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
در این جلسه متهم روبه قضات ایستاد و گفت: من به خاطر یک اشتباه زندگی ام را تباه کردم. در مدت ۱۰ سالی که در زندانم مدام به این فکر میکنم چرا دست به این قتل زدم. من اصلا مقتول را نمیشناختم و از مرگ او هیچی سودی نمیبردم. باور کنید مست بودم و حال طبیعی نداشتم که دست به چنین کاری زدم.
وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: من در این سالها مدام کابوس اعدام دیدم. حالا از این وضعیت خسته شده ام و دیگر تحمل ندارم. از قضات تقاضا دارم زودتر تکلیفم را روشن کنند. یا زودتر اعدام شوم یا آزاد. من دیگر نمیتوانم به زندان برگردم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.