همهی ما میدانیم که نباید هر چه که میشنویم را باور کنیم. این امر در مورد تاریخ هم صدق میکند. پژوهشها و پیشرفتهای علمی طی سالیان به ما کمک کرده اند تا برای پرسشهایی که در گذشته داشتیم پاسخی پیدا کنیم. با این حال، هنوز هم باورهای اشتباهی وجود دارد که بسیار متداول اند.
۱- پرنسس آناستازیا توانست از مرگ بگریزد
گرچه دل مان میخواست که این داستان واقعی باشد، اما متأسفانه اینگونه نیست. تا سالها تصور میشد آناستازیا، دختر آخرین تزار روسیه، توانسته بود از قتل دسته جمعی خانواده اش بگریزد. اما با انجام یک آزمایش دیاِناِی در سال ۲۰۰۷ پیکر او شناسایی شد.
فیلمهای مختلفی با موضوع این افسانه ساخته شده و طی سالیان زنان زیادی ادعا کردند که آناستازیا هستند، از جمله زنی آلمانی به نام آنا اندرسون که در سال ۱۹۲۲ به دروغ مدعی شده بود دختر آخرین تزار روسیه است و داستان تقریباً باورپذیری هم برای اثبات ادعای خود سر هم کرده بود.
۲- دیوار بزرگ چین از کرهی ماه قابل مشاهده است
در سال ۱۹۸۳ کتابی از ریچارد هالیبرتون، سفرنامه نویس آمریکایی به نام «کتاب دوم عجایب» (Second Book of Marvels) منتشر شد که او در آن نوشته بود دیوار بزرگ چین از کرهی ماه دیده میشود و تنها سازهی بشری است که از آنجا قابل مشاهده است. با این حال، این صرفاً یک افسانه است که صحت آن رد شده است. این دیوار حداکثر ۹ متر عرض دارد و بنابراین از فاصلهی بیش از ۳۸۴ هزار کیلومتری کرهی ماه تا زمین مشاهدهی آن با چشم غیر مسلح ممکن نیست.
۳- کشتی تایتانیک به خاطر یک کوه یخ غرق شد
شواهد جدید نشان میدهد دلیل غرق شدن کشتی تایتانیک نه صرفاً آن کوه یخ، بلکه مجموعهای از سهل انگاریها بوده است. بدنهی تایتانیک در حالی به مدت ۳ هفته دچار آتش سوزی شده بود که کسی متوجه آن نشده بود؛ و وقتی آن برخورد با کوه یخ رخ دارد، دیگر برای رفع این صدمه خیلی دیر شده بود.
۴- وایکینگها کلاهخودهای شاخ دار به سر میگذاشتند
وایکینگها در فیلمها و کارتونها اغلب با یک کلاهخود شاخ دار به تصویر کشیده میشوند. اما در واقعیت اینگونه نبوده، چرا که هیچ مدرکی نیست که نشان دهد این کلاهخودهای شاخ دار وجود داشتند. حتی در متون به جای مانده از وایکینگها هم به آن اشاره نشده است.
از آنجایی که استفاده از کلاهخود شاخ دار ایدهی خوبی برای زمان مبارزه نیست، تصور میشود که منشأ این باور غلط یک نمایشنامهی موزیکال مربوط به سال ۱۸۷۶ و نوشتهی هنرمند آلمانی، ریچارد واگنر به نام «حلقهی نیبلونگ [نژادی از کوتولهها در اساطیر اسکاندیناوی و آلمان]» (Der Ring des Nibelungen) بوده باشد.
۵- اینشتین در ریاضی ضعیف بود
شاید بعضی از آنهایی که میانهی خوبی با ریاضی ندارند در توجیه ضعف خود بگویند که آلبرت اینشتین هم مانند آنها بوده، اما این باور اشتباه است. درست است که اینشتین در امتحان ورودی دانشگاه رد شده بود، اما دلیل آن نه ضعف در ریاضی، بلکه عدم تسلط بر زبان فرانسوی بود. اینشتین تا ۱۵ سالگی در دشوارترین دروس مانند ریاضی، فیزیک و جبر به مهارت کامل رسیده بود.
۶- ناپلئون قد کوتاه بود
ناپلئون بناپارت گرچه اغلب مردی کوتاه قد به تصویر کشیده میشود، اما او در واقعیت قد متوسطی داشت. ناپلئون نزدیک به ۱/۶۹ متر قد داشت که در آن زمان قد متوسطی برای یک مرد بزرگسال محسوب میشد. شاید بپرسید این باور اشتباه دربارهی قد ناپلئون از کجا آمده است. پاسخ جیمز گیلری، کارتونیست انگلیسی قرن هجدهمی است که در برخی آثار خود ظاهر ناپلئون و «قد کوتاهش» را مورد هجو قرار داده بود.
۷- ونگوگ تمام گوشش را برید
برخلاف تصور رایج، ونگوگ تنها پایین گوش چپش را بریده بود، نه تمام آن را. ونگوگ زمانی که با دوست و همکارش، پل گوگن، نقاش مشهور فرانسوی، در شهر آرل ِ فرانسه زندگی میکرد، در دورهای با زوال عقل درگیر شد، امری که سبب شد او گوگن را با چاقو تهدید کند و بعد از آن لالهی گوش خودش را ببرد.
۸- اهرام مصر را بردهها ساختند
ساخت اهرام مصر کار دشواری بود، اما به طور حتم کار بردهها نبود. این شگفتیهای دنیای معماری در حقیقت به دست کارگران و مهندسانی متخصص ساخته شدند. کار بر روی چنین پروژهی مهمی یک افتخار محسوب میشد. غذاهای بسیار با کیفیت و خوابگاههای ویژهای در اختیار این کارگران قرار میگرفت که اگر برده بودند هرگز از چنین امتیازاتی برخوردار نمیشدند.