وقتی گردنبند نقرهای گرانقیمت را در گردن پسر نوجوان دیدم بلافاصله با یکی از دوستانم هماهنگ کردم و آن پسر را در ایستگاه اتوبوس کتک زدیم و کفشها و گردنبندش را گرفتیم، اما هنگامی که با پدرش به در منزل ما آمد ناگهان تیزی را کشیدم و ...
اینها بخشی از اظهارات نوجوان ۱۷ سالهای است که پس از زورگیری و درگیری شرارتآمیز توسط نیروهای کلانتری معراج مشهد دستگیر شد. این نوجوان که هنوز آثار غرور و خودنمایی در چهره اش نمایان بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی (شیشه) داشت و قبلا به جرم سرقت و حمل مواد مخدر به زندان افتاده بود، اما اکنون نیز از حدود یک سال قبل به اتهام درگیری و شرارت در زندان مشهد دوران محکومیت ۶ ساله خود را میگذراند! به همین خاطر هم مادرم در منازل مردم کار میکند تا مخارج زندگی ما را تامین کند. من هم که هیچ وقت رنگ محبت پدرم را ندیده ام در کلاس پنجم ابتدایی ترک تحصیل کردم؛ البته پدرم اجازه نداد تا ادامه تحصیل بدهم. بعد از این ماجرا شاگرد یک اغذیه فروشی در همان نزدیکی محل سکونتمان شدم تا برای خودم درآمد داشته باشم، ولی از ۱۴ سالگی به مصرف حشیش و سیگار روی آوردم.
در واقع بیشتر دوستانم مرا ترغیب به استفاده از مواد مخدر کردند. من هم که در خانوادهای با این شرایط بزرگ شده بودم به هیچ وجه نمیخواستم نزد دوستانم کم بیاورم به طوری که از کشیدن سیگار و حشیش احساس غرور و بزرگی میکردم. همواره تصورم بر این بود که چیزی از دیگران کم دارم و نمیتوانم آنچه را که دوست دارم به دست بیاورم. همین احساس کمبودها و رویاهای دوران نوجوانی مرا وادار به قدرت نمایی میکرد تا جایی که یک روز به همراه یکی از دوستانم سوار اتوبوس شدیم که از کال زرکش به میدان فردوسی برویم درون اتوبوس شهری پسر ۱۳ سالهای را دیدم که کفش کتانی و گردنبند نقره گرانقیمتی داشت. در این لحظه بود که به فکر زورگیری افتادم و همان جا با دوستم هماهنگ کردم که لوازم آن پسر نوجوان را سرقت کنیم، اما هیچ وقت به عاقبت چنین کاری فکر نکردم که خیلی زود پلیس ما را ردیابی میکند. در همین حال دوستم که در یک کارگاه صافکاری خودرو کار میکند، با نقشه من، به سراغ آن پسر نوجوان رفت و با او به درگیری لفظی پرداخت. این درحالی بود که اتوبوس به ایستگاه رسید و هنگامی که متوقف شد ما هم آن پسر را از اتوبوس پیاده کردیم و همان جا گردنبند و کفش هایش را گرفتیم. او هم که خیلی ترسیده بود، مقاومت نکرد و پا به فرار گذاشت، اما شب هنگام او به همراه پدرش به در منزل ما آمدند چراکه آنها هم در همان محله سکونت داشتند و مرا شناخته بودند!
من که با دیدن پدر آن نوجوان ترسیده بودم، دوستانم را صدا زدم که اگر با پدر او درگیر شدیم آنها به کمک من بیایند. هنوز آن نوجوان و پدرش به در منزل ما نرسیده بودند که من و دوستانم به آنها حمله کردیم و من تیزی (چاقو) را بیرون کشیدم و خودروی پدر آن نوجوان را تخریب کردم، ولی طولی نکشید که صدای آژیر خودروهای پلیس آمد و آنها مرا دستگیر کردند، اماای کاش...
با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد امیر رضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) تحقیقات پلیس درباره اقدامات شرارتآمیز این نوجوان در حالی ادامه دارد که وی برای انجام امور مشاورهای نیز در اختیار گروه مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری قرار گرفت.