دختر جوان بعد از اینکه در خانه شیطان به او تجاوز شد دست به خودکشی زد.
پاییز از راه رسیده بود دیگر صدای خش خش برگها را دیگر زیر پاهایم حس نمیکردم ازاینکه اسیر وعدههای پوچ مهرداد شده بودم از خودم متنفرشده بودم او دوسال مرا بازی داد وبعد وبه راحتی مراکنار گذاشت.
از وقتی یادم میآید پدرم اعتیاد داشت و به خاطر همین مدام سر بساطش بود دعواهای پدر و مادرم هیچ وقت تمامی نداشت تا اینکه مادرم پا پیش گذاشت و از پدرم طلاق گرفت.
مادرم دیگر از کتکهای پدرم رها شده بود من وبرادر هر دو نزد مادرم دریک خانه اجارهای زندگی میکردیم مادرم برای تامین مخارج من و برادرم در خانههای مردم کار میکرد بعد از چند ماه زندگی مان روبراه شده بود دیگر از آن جنگ ودعواها خبری نبود. من دوستم مریم یک روز در مسیر مدرسه که از یک پارک عبور میکردیم با پسری بنام مهرداد آشنا شدیم اولش ما از اصلا محل نمیدادیم بعد از چند روز و اصرارهای مهرداد برای دوستی با من سرانجام پیشنهادش را پذیرفتم.
هر روز او را میدیدم و به صورت تلفنی باهم حرف میزدیم این صحبت کردنها دیگر برایم یه عادت شده بود من به مهرداد وابسته شده بودم او مدام از من تعریف میکرد و هر بار به خاطر رنگ چشم هایم که سبز رنگ بود اظهار علاقه میکرد مرا نیلوفر زندگی اش خطاب میکرد این ارتباطهای روزانه باعث شده بود من دیگر به او اعتماد کنم یک روز او مرا به خانه دوستش برد من و او داخل زیر زمین خانه دوستش تنها بودیم که او پیشنهاد شرم آوری به من کرد من ممانعت کردم، اما با فریب و نیرنگ سرانجام اسیر فکر شیطانی او شدم بعد از این رابطه عذاب وجدان سختی به سراغم آمد مهرداد وقتی بازم به دنبال این رابطه بود که من دیگر تن به خواسته اش ندادم این بود که دیگر جواب تلفن هایم را نمیداد تا اینکه دوستم به من خبر داد که او را با یک دختر دیگری دریکی از پارکهای محله دیده است راستش را بخواهیم باور نکردم و، ولی بعد خودم پی به ماجرا بردم او دیگر مرا رها کرده بود دیگر از آن وعدههایی که به من داده بود و قرار بود مرا خوشبخت کند خبر نبود.
او همیشه مرا چشمان سبز زندگیش خطاب میکرد و میگفت تو برای من هستی.
شب و روزم با اشک همراه شده دیگر حوصله مدرسه درس و مشق را نداشتم هر چه مادرم میپرسید چه شده است؟ جواب نمیدادم، تا اینکه یک روز از قرصهای اعصاب مادرم به مقدار زیاد خوردم و دست به خودکشی زدم که متأسفانه موفق نشدم. میخواستم زندگی لعنتی خودن را پایان بدهم مهرداد از من سواستفاده کرده بود و فقط به دنبال تامین وسوسههای شیطانی اش بود من نباید اسیر فکر پلید او میشدم.