دیگر هیچ امیدی به ازدواج نداشتم، حالا دیگر ۵۰ سال از عمرم گذشته بود وبه خاطر معلولیتهای جسمی که بر اثر سوختگی در دوران کودکی پیدا کرده بودم، خواستگاری هم نداشتم و در اصطلاح مردم پیر دختری بودم که ...
زن ۵۲ ساله که فقط ۲ سال از آغاز زندگی مشترکش میگذشت و قصد شکایت از همسرش را داشت، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: ما اهل یکی از روستاهای اطراف مشهد هستیم. من در کودکی به تنور افتادم و یک پایم کوچکتر از دیگری است، برای همین هیچ کس با من ازدواج نکرد و من تا ۲ سال پیش به اصطلاح در خانه مانده و پیر دختر شده بودم، اما هم خانه و هم ماشین داشتم وهمچنین حقوق پدرم به حسابم واریز میشد. از نظر مالی محتاج کسی نبودم تا این که ۲ سال قبل یک آقایی که قبلاً ازدواج کرده بود به خواستگاری ام آمد. او از همسرش جدا شده بود و به نظر آدم مذهبی و خوبی میآمد. در مدت آشنایی همواره کارهای خداپسندانه میکرد و همیشه میگفت من سرکار هستم و خلاصه خود را فردی کاملا مذهبی جا زد. آن زمان مادرم مریض بود و دکترها جوابش کرده بودند.
همه میگفتند او خیالش به خاطر تو راحت نیست، اگر تو هم سروسامان بگیری مادرت میتواند با خیال راحت از دنیا برود. خلاصه آن قدر گفتند که راضی به ازدواج شدم، اما از روزی که به عقد سلمان درآمدم ورق برگشت. او فقط درخانه بود و اصلا از خانه بیرون نمیرفت، کار نمیکرد فقط میخورد و میخوابید. وقتی حرفی میزدم، میگفت: تو دوست داشتی همسرت آدم معتقدی باشد که من هستم. مدتی بعد افترا و تهمت هایش نیز شروع شد و مدام میگفت: من پول هایم را به کسی دیگر میدهم یا با کسی در ارتباط هستم و بعد هم مرا ضرب وشتم میکرد. او همیشه مرا تهدید میکرد که از رابطه خیالی من با فرد دیگر پرده بر خواهد داشت و آبروی مرا خواهد برد. من هم که تا به حال با آبرو زندگی میکردم به او باج میدادم. اول خانه و ماشینم را به نام او کردم و بعد هم حقوقم را از من گرفت و حالا هم با افترا و تهمتی که به من زده چند ماهی است که مرا ترک کرده است. اماای کاش...
با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) بررسیهای مشاورهای واقدامات قانونی درباره ماجرای این زن میان سال به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.