ماجرای وزیر «ارشاد» و «معین»، خوانندۀ موسیقی پاپ، این چند روز حسابی سر و صدا بهپا کرده و خیلیها هم در واکنش، یکی، دو نام و سرنوشت را یادآوری کردهاند. ما در این نوشتار، نه تنها نامهای متنوعی را یادآوری کردهایم که برخیشان خیلی خاص هستند و در تحلیلهای امروز فراموش شدند، یک واکنش متفاوت را هم بهطور اختصاصی با شما در میان میگذاریم.
انقلاب، آن تحول اجتماعی بزرگ که حادثه شد، اهالی هنرهایی چون موسیقی و سینما در صف اول تغییرات قرار گرفتند. سینما برای مدتی در معرض تعطیلی قرار گرفت و موسیقی نیز در همان مدت، به سطح سرود رسید. گروهی از خوانندگان همچون «فریدون فروغی»، «عباس قادری»، «جواد یساری» و «نعمت آغاسی» هرچند بسیار مشتاق اجرای صحنهای در ایران پس از انقلاب بودند، اما هیچگاه رسماً این مجال را نیافتند.
اگر خوانندگانی، چون «مهدی سپهر»، «جمشید نجفی» و «تورج شعبانخانی» اجازۀ فعالیت یافتند و حتا صدایشان از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی هم پخش شد، شاید ویژگیشان این بود که هنرمندان شناختهشدهای نبودند. آنهایی چون «عماد رام» یا «مازیار» هم اگر سالها بعد، همان کارهای قدیمیشان از رادیو پخش شد، ویژگیشان این بود که در قید حیات نبودند؛ وگرنه «فرهاد مهراد» که، چون «کوروش یغمایی»، از شهرتی برخوردار بود و صدایش بعدها از رادیو پخش و آلبوم کارهایش هم با مجوز وزارت ارشاد منتشر شد، زمانی که در خارج از کشور بر اثر بیماری از دنیا رفت، حتا جنازهاش هم این فرصت را نیافت که در خاک خانه، ایران، آرام گیرد.
جمع بزرگی از هنرمندان سرشناس قدیمی یا جدید، با تجمع در لس آنجلس ایالت متحده آمریکا، مارکت موسیقی ایرانی را در ساحت جدید شکل دادند. بعدها اتفاقا برخی از چهرههای موسیقی پاپ که در دهۀ هفتاد برای مقابله با بازار موسیقی لس آنجلسی راهاندازی و حمایت و تقویت هم شد، یعنی خوانندگانی، چون «شادمهر عقیلی»، «حمید طالبزاده»، «شاهکار بینشپژوه»، «کاوه یغمایی»، «تتلو» و «ساسی مانکن» نیز به خارجنشینان ویا همان لس آنجلس معروف پیوستند.
در این میان این روزها یک نام خاص فراموش شده و در تحلیلها کمتر یاد میشود. «هاتف» خوانندهای بود که اوایل پس از پیروزی انقلاب، ترانههای انقلابی میخواند، اما بعدها با عزیمت به لس آنجلس، آنجا ترانههای منتقدانۀ سیاسی علیه اینجا خواند.
البته تعدادی از خوانندگان لس آنجلسی همچون «امید»، «حسین تهی»، «افشین» و بسیاری دیگر، بعضا بعد از فارغالتحصیلی در ایران، سالها بعد از پیروزی انقلاب، به کورس خارجی اضافه شدند.
اما درحالیکه برخی از خوانندگان سرشناس خارج رفته همچن «ابی» و «داریوش» هیچوقت هیچ تصوری نه برای خودشان، نه برای دیگران وجود نداشت که در وضع موجود، روزی به ایران بتوانند برگردند، یا گوگوش که خیلی بعدتر به آنان پیوست. با این حال، برخی از آنان، برای رفت و آمد به ایران، مخصوصا پس از دولت اصلاحات، منعی پیش روی خود ندیدند.
«سیما بینا» که همچون «سیمین غانم» در ایران فقط برای خانمها اجازۀ برگزاری کنسرت داشت، به خارج هم مدام سفر و در آنجا هم کنسرت عمومی و غیرجنسیتی برگزار کرد.
خوانندگان دیگری نیز در این سالها به ایران رفت و آمد داشتهاند. برخی همچون «شکیلا»، «جهان»، «شهاب تیام» و «قیصر» فقط برای دیدار بستگان یا امور اداری و ملکی به ایران سفر کردند و در پی فعالیت هنری نبودند. حتا یکی همچون «بیژن مرتضوی» وقتیکه پس از سفرش شایعۀ فعالیت هنری اش در ایران مطرح شد، واکنش تکذیبی تندی از خود نشان داد. یکی همچون «سامان» نیز در پی سفر به ایران و اجراهایی در یک رستوران، بازداشت شد تا دیگر به این کار ادامه ندهد. یکی هم «محمد خردادیان» رقصنده بود که در پی فعالیت هنری نبود، اما در هنگام خروج از کشور، بازداشت و برایش پرونده با اتهام اشاعۀ فحشا تشکیل شد.
با این حال درحالیکه برخی از خوانندگان لس آنجلسی همچون «ناهید» در دوران پس از میان سالی خود، تنها برای زندگی به ایران بازگشتند و هیچ صدا و جنجالی هم برپا نکردند، چهرۀ شاخص و بسیار یاد شده در این روزها، «حبیب» بود که همراه پسرش «محمد»، با چراغ سبز مسؤولان عالیرتبۀ اجرایی کشور، برای ادامۀ فعالیت هنری در ایران، راه مهاجرت معکوس را در پیش گرفت؛ رؤیایی که البته هیچگاه تحقق نیافت و با مرگ او در ایران به پایان رسید.
البته در همین سالهال معدود خوانندگانی هم بودهاند که از لس آنجلس یا کلا خارج از کشور به سمت ایران مهاجرت معکوس داشتند. یکی «فریدون آسرایی» است که در مارکت موسیقی خارج از کشور اصلا شناختهشده نبود و در بازگشت به ایران، پس از خواندن قطعههایی در داخل کشور، حتا بهعنوان میهمان نیز بارها به برنامههای صداوسیما دعوت شده است.
یکی دیگر هم «پرواز همای» بوده است که در سطوح پایین حوزۀ موسیقی سنتی ایران، در خارج از کشور کنسرتهایی برگزار میکرد که بهدلیل روح انتقادی و هنجارشکنانۀ موجود در برخی شعرهای آثارش، مورد توجه قشرهای خاصی قرار گرفته بود. او برای ادامۀ فعالیت در داخل کشور به هر دری زد و همهنوع همراهی با دستگاههای حاکمیتی از خود نشان داد، اما باز هم بهراحتی به هدف خود دست نیافت و مدتی را در خوف و رجا گذراند. از اینها گذشته، در این سالها، اساسا علاقۀ شخصی برخی از مسوولان برای بازگشت خوانندگان مورد علاقۀ خودشان، در این زمینه تاثیرگذار بوده است. عزتالله ضرغامی، چون عاشق صدا و ترانههای «فرهاد» بود، درحالی که همسر این خوانندۀ فقید بارها بهصورت علنی با پخش صدای شوهرش از صداوسیما مخالفت و حتا در مراجع قضایی هم شکایت کرده بود، به این نظر هیچ توجهی نشان نداد و دستورش مبنی بر تداوم صدای فرهاد از رادیو بود.
یا محمود احمدینژاد که ظاهراً به صدای «سیاوش قمیشی» و همچنین صداها و اجراهای خوانندگانی، چون «حبیب» و «معین» علاقه داشت، تمایل داشت که این خوانندگان را به اسم بازگرداندن سرمایههای ایرانیان خارج از کشور، به ایران برگرداند.
بحث بازگشت معین در دورۀ ریاست جمهوری حسن روحانی هم گاهی توسط برخی مقامهای دولتی به شکل غیررسمی مطرح شده بود، اما شاید آنچه که این روزها باعث شد یک خبرنگار رسانۀ حامی، در حاشیۀ جلسۀ هیات دولت از وزیر ارشاد دربارۀ موضع دولت در قبال احتمال بازگشت خوانندگانی، چون معین بپرسد، واکنش این خواننده به حادثۀ تروریستی کرمان در سالگرد ترور حاج قاسم سلیمانی بود. معین در یک استوری پس از وقوع خادثه، نوشته بود: «کشتن مردم بیگناه تحت هیچ شرایطی و با هیچ مرام و انگیزه سیاسی یا مذهبی قابل توجیه نیست. کرمان تسلیت».
طبعا این واکنشِ تا حدودی متفاوت، از جانب جریان اصولگرایی حاکم بر کشور، یک پالس تلقی شد. در پی این تلقی، برخی بحثها همچون سابقۀ قرائت قرآن و روایتهایی دربارۀ پرداخت وجوه شرعی از جانب او قبل از سفر حج نیز مطرح شد. در ادامۀ آن تلقی، این بحثها و آن پرسش و پاسخ وزیر ارشاد، آنچه که در فضای مجازی انتشار یافت، بیشتر در چند محور مشخص بود. محسن برهانی - حقوقدان - نوشت، اساسا هیچکس حقی قانونی مبنی بر ممنوعالورودی هیچ ایرانی را ندارد، اما ممنوعالفعالیتی و ممنوعالخروجی بحثهای مجزایی است. حسن نمکدوست - استاد علوم ارتباطات - نیز در تذکری کنایی به وزیر ارشاد، به او یادآوری کرد که این هنرمندان در تمام این سالها در ایران و در میان مردم حضور داشتهاند و به مجوز مقامهای دولتی نیازی ندارند.
اما عمده واکنشها بر مبنای یادآوری ماجرا و سرنوشت «حبیب» بود. شاید علاوه بر شکست پروژۀ بازگشت حبیب که برخی مرگ او را پس از چند سال بلاتکلیفی، به دق کردن نیز توصیف کردند، درحالیکه حتا اجازه داده نشد حتا پیکر او برای خاکسپاری، از شمال کشور به تهران منتقل شود، یا سرنوشت پیکر فرهاد که مشابهش را در بازگشت پیکر برخی استادان سرشناس حوزۀ ادبیات هم شاهد بودهایم، از ماجرای «حسن شماعیزاده» نباید غفلت کرد که خود، جای بحث بسیار دارد.
شماعیزاده از آهنگسازان و سپس خوانندگان قبل و بعد از انقلاب در ایران و لس آنجلس، بیشتر در حیطۀ شادیآفرینی برای مردم فعالیت داشته است. چند سال پیش دادگاه انقلاب برای مصادرۀ خانۀ او در تهران، بهعنوان یکی از عناصر طاغوت، اقدام کرد. این خواننده در اعتراض به این اقدام، به مردم ایران اعلام کرد که این خانه در صورت تصرف و تملک، غصبی است و او حلال نخواهد کرد. یعنی اصطلاحا این خانه دیگر نماز ندارد. با این حال گویا حکم صادر و مصادره و تملیک انجام شد. با این وصف میتوان گفت، بیش از حبیب، این سرنوشت حسن شماعیزاده در انقطاع ریشههای میراثیاش در این آب و خاک بوده که علیه ماجرای اخیر معین شوریده و ابهامهای جدی در این زمینه پدید آورده است.