سید عبدالجواد موسوی نوشت: آقای علی اصغر پورمحمدی از مدیران باسابقه و قدیمی رادیو و تلویزیون در گفتگو با اکبر نبوی حرفهای جالبی زده است که شنیدنش خالی از لطف نیست. بیش از همه چیز درباره عادل فردوسی پور حرف زده و دلایل تعطیلی برنامه نود. اکبرنبوی از او خواسته است که اگر میخواهد درباره فردوسی پور حرف بزند صریح و بی پرده باشد.
آقای پورمحمدی هم انصافا تعارف و محافظه کاری را کنار گذاشته و گفته است آنچه را باید میگفته. احتمالا خودتان این گفتگو را خوانده یا شنیده اید، اما برای یادآوری عرض میکنم که مخلص کلام آقای پورمحمدی درباره فردوسی پور همین چند کلمه است: اشتباه آقای فردوسی پور این بود که این برنامه را سیاسی کرد اگر این برنامه سیاست زده نمیشد شاید هنوز هم ادامه داشت.
میخواهم درباره همین چندکلمه آقای پورمحمدی نکاتی را عرض کنم، اما اجازه بدهید قبل از آن خاطرهای را خدمتتان بگویم و بعد به اصل مطلب برسیم. در بهار سال ۹۶ قرار بود برنامهای را در کتابخانه ملی برگزار کنیم. من آن روزها سردبیری سایت فرهنگستان فوتبال را بر عهده داشتم. سایتی که اگرچه فوتبالی بود، اما رنگ و بوی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی هم داشت و بخش فرهنگی اش بسیار پُر رنگ بود. نویسندگان اصلی اش مرحوم حمید رضا صدر بود و ابراهیم افشار و امیرحاج رضایی و آرش خوشخو و احسان محمدی و سیامک رحمانی و جمعی دیگر از بر و بچههای دوست داشتنی و بامعرفت مطبوعات. دوست و برادر عزیزم مرتضا دلاوری که شاعر است و اهل فکر و قلندر از حامیان جدی این سایت بود.
در دومین سال فعالیت سایت بودیم و توانسته بودیم به قدر وسع خودمان در حوزه فرهنگ و فوتبال کارهایی انجام دهیم. قصد کرده بودیم هرسال منتخبی از آثار سایت را در کتابی منتشر کنیم و در مراسم رونمایی کتاب از چندتن عزیزانی که در حوزه فرهنگ و فوتبال فعالیت داشتند قدردانی کنیم. در نخستین سال که البته آخرین سال هم بود پنج تن را برای قدردانی در نظر گرفتیم. دکتر رضا داوری اردکانی را برای چند یادداشت فوتبالی و یکی دو مصاحبه ایشان درباره فوتبال، ابراهیم افشار را برای نثرش، امیرحاج رضایی را برای ترویج پیوند سینما و کتاب و فوتبال، حمیدرضا صدر را برای کتاب پسری روی سکوها و عادل فردوسی پور را برای ترجمه کتاب فوتبال علیه دشمن. همه چیز را تدارک دیده بودیم.
صبح روز مراسم با خیال راحت که همه کارهامان روی روال است کت و شلوار پوشیدم و راهی دفتر مرتضی خان دلاوری شدم. هنوز به دفتر رسیده و نرسیده از طرف عادل فردوسی پور اس ام اس آمد که ببخشید من با این که امروز همه برنامه هایم را تعطیل کرده بودم و خودم را آماده کرده بودم برای شرکت در مجلس امروز، اما به من گفته اند حق نداری پایت را به آن مجلس بگذاری. خبر بدی بود. مرتضی دلاوری به من گفته بود همه مهمان هایت برایم عزیزند، اما دوتن از اینها برایم اهمیت بیشتری دارند یکی دکتر رضا داوری اردکانی که قرار است لطف کند و سخنران امروز باشد و دیگری عادل فردوسی پور آن هم به این دلیل که نخستین بار است شما میخواهید از منظر فرهنگی از او تقدیر کنید.
خُب خبر خیلی بدی بود. به عادل فردوسی پور زنگ زدیم که مشکل چیست؟ گفت نمیدانم، اما با من از شبکه سه تماس گرفته اند و به شدت تاکید کرده اند سایه ات هم آن طرفها پیدا نشود. بعد هم پرسید: شماها مشکل خاصی دارید؟ خیلی قاطع گفتم: نه، چه مشکلی؟ اما راستش را بخواهید تَه دلم خالی شد. گفتم حتما این جماعت فهمیده اند سردبیر فرهنگستان فوتبال من هستم و اگر هم مرا نمیشناخته اند در گوگل سرچ کرده اند و گفته اند این همان نویسنده بی ادبی است که یکی از مشاغلش گیر دادن به صدا و سیماست، پس نباید بگذاریم عادل در مراسمی که او متولی آن است شرکت کند.
با این حال به روی خودم نیاوردم. وقتی هم مرتضی دلاوری از من پرسید که ممکن است مشکل خود تو باشی؟ گفتم نه بابا. اینها اصلا مرا نمیشناسند. من که نمیدانستم چه باید کرد، اما نمیدانم چه کسی گفت تنها راه حل این موضوع آقای پورمحمدی است. ایشان کرمانی است و اگر یکی از کرمانیهای بانفوذ به ایشان زنگ بزند ماجرا حل میشود. مرتضی که خودش اصل جنس بود یعنی یک کرمانی اصیل، اما برای رایزنی به یک ریش سفید احتیاج داشتیم که مرتضی به ذهنش رسید. زنگ زد به آن بنده خدا و آن بنده خدا هم مقداری اطلاعات از ما گرفت و زنگ زد به آقای پورمحمدی و مشکل حل شد. فقط گفتند برای محکم کاری با آقای فلانی در تماس باشید. این که میگویم آقای فلانی به این دلیل است که واقعا اسم آن بزرگوار را از یاد برده ام. به گمانم معاون آقای پورمحمدی بود در سازمان.
با ایشان تماس گرفتم. توضیحات مختصری خواست که دادم. مشکلی نبود، فقط گفت: یک سئوال: شما واقعا سیاسی نیستید؟ گفتم شاید شخص خودم علقه سیاسی داشته باشم، اما در فرهنگستان فوتبال صرفا یک کار حرفهای میکنیم. گفت سایتتان را دیده ام و اتفاقا خیلی هم برایم جالب بود، اما چیزی که مارا به شک انداخت زمان برگزاری مراسم شماست؟ گفتم: چطور؟ گفت: سی چهل روز دیگر مانده به انتخابات و معمولا همه اتفاقاتی که در این ممکلت میافتد در این روزها رنگ و بوی سیاست دارد. گفتم خداراشکر ما همیشه در شرایط حساس کنونی به سر میبریم، سالی یک بار هم انتخابات برگزار میشود و به همین دلیل هر برنامهای که برگزار کنید یا قبل از انتخابات است یا مصادف با انتخابات و یا بعد از انتخابات.
کمی گپ و گفت و شوخی کردیم و پرسید: مطمئن باشیم که هیچ میهمان سیاسیای ندارید؟ به او قول دادم که این مراسم هیچ ربطی به سیاست ندارد و در آخر گفتم: راستی چرا این قدر روی آقای فردوسی پور حساسید؟ گفت: ایشان سرمایه ملی ما هستند. ما باید حواسمان جمع باشد ایشان کجا میرود، با چه کسانی دمخور استِ، در چه جلساتی شرکت میکند و... الخ. گفتم: واقعا این همه سخت گیری لازم است؟ گفت: برای حفظ شان و منزلت ایشان و وجهه صدا و سیما لازم است. به هرحال آن روز عادل فردوسی پور به مراسم فرهنگستان فوتبال آمد و همه چیز ختم بخیر شد.
اینها را گفتم تا بگویم مدیران سازمان و به ویژه آقای پورمحمدی تا بدین اندازه حواسشان به عادل فردوسی پور بود که مبادا دست از پا خطا کند. همان طور که آقای پورمحمدی گفته است فردوسی پور پشتوانهای جز مردم نداشت و به پشتگرمی همان مردم و سلامت و پاکیزه زیستنش بود که گاهی سرخود و بی پروا عمل میکرد. در مجموع سخنان آقای پورمحمدی صریحترین و صادقانهترین سخنانی بود که در این باره و در این سالها شنیده شد. آقای پورمحمدی درست میگوید: چیزی که باعث حذف فردوسی پور شد مواضع سیاسی او بود. بی هیچ تردیدی.
یعنی درست همان چیزی که باعث محبوبیت او شده بود. آقای پورمحمدی درست میگوید، اما این بخش ماجرا را که من گفتم نمیگوید. قبلا نوشته بودم محبوبیت فردوسی پور بخشیش به فوتبال و برنامه نود برمی گردد، اما بخش اعظم آن، همان تمردها و فرد آمدنها بود. اگر او یکی بود مثل خیلیهای دیگر استاندارد و مودب و محبوب سازمان صدا و سیما، قطعا محبوبیت مردمی پیدا نمیکرد. آقای پورمحمدی هم با همه صراحت و صداقتش به این موضوع اشاره نمیکند که مشکل فردوسی پور نه سیاسی بودن بلکه سیاسی بودن خارج از عرف سازمان بود و اگر به جای تکه انداختن به آقای علم الهدی مثلا به محمدخاتمی متلک میگفت نه تنها برنامه اش تعطیل نمیشد بلکه به عنوان مجری محبوب و نمونه قرن معرفی میشد. حقیقت ماجرا این است که عادل فردوسی پور گرایشات سیاسی اش به دلخواه مدیران صدا وسیما که سر تا پای آنها سیاسی است نبود و نیست.
همین الان در صدا و سیما چه بسیارند مجریانی که نه صدا دارند و نه سیما، اما تا دلتان بخواهد سیاسی هستند. یعنی رسما به سیاستمداران خاصی فحش میدهند و از سیاستمداران خاصی تعریف و تمجید میکنند، اما همه حواسشان هست که مبادا یک بار از دستشان در برود و طوری حرف بزنند که مدیران سیاستزده صدا و سیما را خوش نیاید. البته سرکشیهای فردوسی پور به سیاست ختم نمیشد. اظهار ارادت او به کیارستمی و فرهادی و شجریان هم خیلیها را خوش نمیآمد. فکر کنید او به جای این کارها به بهروز افخمی و علیرضا افتخاری اظهار ارادت میکرد، آیا بازهم مدیران صدا و سیما برنامه اش را تعطیل میکردند؟
ببخشید مطلب طولانی شد. شاید بگویید بی کاری و شکم سیر که تعطیلی برنامه نود و عادل فردوسی پور این قدر برایت مهم است. اول آن که اگر هم برنامه نود برایم مهم نباشد، عادل فردوسی پور برایم مهم است. به دلیل سلامتش. چیزی که آقای پورمحمدی هم بدان معترف است. به دلیل استقلالش. به دلیل بی اعتنایی اش به قدرت و پشتگرمی اش به خدا و مردم. من اگرچه سردبیر فرهنگستان فوتبال بوده ام، اما چیزی که برایم از فوتبال مهمتر است فضائلی است که عادل فردوسی پور به آنها آراسته است. فضائلی که رسما و بی تعارف این روزها عیب شمرده میشود. من اگر جای آقای پورمحمدی بودم عادل فردوسی پور را با همه بدقلقی هایش تحمل میکردم و راستگویی و نجابت و سلامت او را به هر چیز دیگری ترجیح میدادم. سرزمین ما این روزها بیش از هر وقت دیگری به عادل فردوسی پور و ویژگیهای اخلاقی او نیازمند است.
توضیح ضروری: این حرفها به معنای بی عیب و نقص بودن عادل فردوسی پور از هر حیث نیست. به کارهای حرفهای او میتوان نقدهای بسیاری وارد دانست که اگر روزی لازم شد به آنها هم اشاره میکنم.