چندی قبل دختر جوانی در اینستاگرام با پسری به نام ارشیا آشنا شد؛ پسری که خود را مهندس مکانیک معرفی کرده و مدعی بود که وضع مالیاش خیلی خوب است به همین دلیل وقتی ارشیا به خواستگاریاش رفت، بدون هیچ تحقیقی به او پاسخ مثبت داد.
چند ماهی از این نامزدی گذشته بود که مهناز متوجه رفتار مشکوک ارشیا شد. گاهی اوقات شبها ناپدید میشد و تلفنهایش را جواب نمیداد و همین مسأله باعث شده بود که دختر جوان تصور کند، پای شخص دیگری در میان است و ارشیا به او خیانت کرده است.
به همین دلیل فکری به ذهن دختر جوان رسید تا به راز پنهانکاریهای نامزدش پی ببرد؛ بنابراین به جستوجوی کارآگاه خصوصی پرداخت و مردجوانی را استخدام کرد و او مدتی به تعقیب ارشیا پرداخت. گرچه در این تعقیبهای نامحسوس، معلوم شد که پای زن دیگری در میان نیست و ارشیا به او خیانت نکرده است، اما کارآگاه خصوصی راز دیگری را برای زن جوان برملا کرد. او گفت: ارشیا به همراه چند مرد جوان، شبانه از طریق بالکن وارد خانههایی که چراغهایشان خاموش است، شده و نقشه سرقتهای سریالیشان را اجرا میکنند.
صحبتهای کارآگاه خصوصی غیرقابل باور بود، اما زمانی که مهناز عکسها و فیلمهایی که گرفته بود را دید؛ تصمیم گرفت نامزدیاش را با این سارق منازل بههم بزند. اما این پایان ماجرا نبود.
تهدید برای ازدواج
چند روز قبل، دختر جوان به پلیس مراجعه کرد و از نامزد سابقش شکایت کرد. او گفت: زمانی که فهمیدم نامزدم سارق است، تصمیم به جدایی گرفتم، ارشیا مخالف بود، اما من نمیتوانستم با سارق زندگی کنم. درنهایت جدا شدم و بعد از مدتی با مرد دیگری نامزد کردم و قرار ازدواج گذاشتیم. در این مدت مدام ارشیا تماس میگرفت و به سراغم میآمد و از من میخواست او را ملاقات کنم تا اینکه روز حادثه در حال عبور از خیابان بودم که ناگهان خودرویی که ارشیا رانندهاش بود، سد راهم شد و با تهدید مرا سوار خودرواش کرد و به خانهشان برد. مدام بهانه میآورد که میخواهد با من صحبت کند و از من خواست آخرین حرفهایش را بشنوم. به ناچار و با تهدیدهای ارشیا راهی خانهشان شدم، اما ارشیا مرا کتک زد و حتی النگوهای دستم را سرقت کرد. هرچه به او التماس کردم که دست از سر من بردارد و نمیخواهم با او زندگی کنم، قبول نکرد. ارشیا چند عکس از من با خودش گرفت و تهدید کرد عکسها را نهتنها برای نامزدم بلکه برای خانوادهام میفرستد و آبرویم را میبرد. ارشیا چاقویی روی گلویم گذاشت و من از ترس جانم مجبور شدم که به او بگویم از این ماجرا به کسی حرفی نمیزنم و نامزدیام را هم بهزودی بههم میزنم. بعد هم مرا رها کرد.
دستگیری باند سرقت
با شکایت دختر جوان، بازپرس دادسرای ویژه سرقت، دستور تحقیقات را صادر کرد و متهم دستگیر و در بازرسی از خانه ارشیا مقداری وسایل سرقتی نیز کشف شد.
متهم در تحقیقات اولیه، به جرم خود اعتراف کرد و گفت: مهناز را خیلی دوست داشتم و عاشق او بودم. میدانستم که اگر متوجه شود که سارق هستم آن هم سارق سابقهدار، قطعاً دور مرا خط خواهد کشید. به همین دلیل به دروغ به او گفتم مهندس هستم و هربار که سر قرار با او میرفتم لباسهایی که از خانهها سرقت کرده بودم را میپوشیدم.
او ادامه داد:، اما شغل من سرقت بود و نمیتوانستم آن را کنار بگذارم. زمانی که متوجه شدم مهناز راز سرقتهایم را متوجه شده، خیلی تلاش کردم او را از دست ندهم، اما بیفایده بود. با خودم گفتم یک مدت از من دور باشد و بعد دوباره دلش را بهدست میآورم، اما در اوج ناباوری مهناز نامزد کرد و برای اینکه او را بهدست بیاورم مجبور شدم او را بهزور به خانهام ببرم و با تهدید رضایتش را جلب کنم.
با اعتراف ارشیا به سرقتهای سریالی و آزار و اذیت نامزدش، اعضای باند او نیز به اتهام سرقت منازل به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت بازداشت شده و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.