او معتقد بود مردها سر و ته یک کرباس هستند و وقتی قیافه ات برای شان عادی و تکراری بشود کار دست زندگی ات میدهند.
حرفش بیراه نبود؛ برداشت من اشتباه از آب در آمد. دنبال ادا و اطوار راه افتادم و در مدت کوتاهی تیپ ظاهری ام عوض شد.
شریک زندگی ام چند بار نارضایتی خودش را اعلام کرد. میگفت همان قیافه ساده و معمولی ات را میخواهم و دلتنگ روزهایی شده ام که خواستگاری ات آمده بودم.
حتی سر این مسئله با هم مشکل پیدا کردیم. دختر خاله ام آتش بیار معرکه شد و در گوشم وزوز میکرد: شوهرت با این حرفها نشان میدهد هیچ ارزشی برایت قائل نیست، تو جوان هستی و باید به خودت برسی.
این حرفها بین خودمان بود تا این که مادر شوهرم نیز از تیپ ظاهری ام ایراد گرفت و من سر لج افتادم و ....
مرده شور این تلفن همراهم را ببرند؛ آفت زندگی ام شد. متاسفانه در فضای مجازی با جوانی آشنا شدم. ارتباط ما روزهای اول فقط سرگرمی بود و وقت گذرانی.
من شده بودم حامی حقوق زنها و او هم سعی میکرد کم نیاورد و دست آخرهم فقط و فقط از تیپ ظاهری ام تعریف میکرد.
مدتی از این آشنایی گذشت. شوهرم بو برده بود فکر و ذهنم درگیر شده و حواسم جمع زندگی مان نیست.
اما خودخوری میکرد و به رویم نمیآورد. میخواست ببیند من تا کجا پیش میروم.
مرد جوان که با حیله و مظلوم نمایی، سیر تا پیاز زندگی ام را میدانست کم کم لحن کلامش عوض شد.
یک روز زنگ زد و گفت مشکل مالی دارد و کمی پول میخواهد. دستش را خوانده بودم. گفتم نمیتوانم کمکش کنم.
با این حرف ورق برگشت و آن روی خودش را نشانم داد. کار به تهدید کشیده شد و سرم داد میکشید اگر کمکش نکنم عکسهای شخصی ام را منتشر میکند.
دست بردار نبود. برایم خط و نشان میکشید. میخواستم پولی به او بدهم و دهانش را ببندم. میگفت مشکل مالی اش حل بشود میرود و پشت سرش را نگاه نمیکند.
به هر جان کندنی بود پولی جفت وجور کردم. قرار بود برود وبرای همیشه فراموشم کند.
اما ....
چند هفته بعد دوباره زنگ زد. پول میخواست و تهدیدم میکرد عکسها و اطلاعاتی که از زندگی ام دارد را منتشرخواهد کرد.
جواب ندادم وگوشی را قطع کردم. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. میدانستم دست بردارم نخواهد بود.
موضوع را به مادرم اطلاع دادم. پدرم و برادرم با آن آدم مزاحم صحبت کردند و سرجایش نشست.
ولی شوهرم متوجه شده و اختلاف جدی پیدا کرده ایم. کارمان به طلاق کشیده است.
مرکز مشاوره آمده ام. خسته شده ام. میخواهم اشتباه گذشته را جبران کنم. امیدوارم شوهرم مرا ببخشد.
به این نتیجه رسیده ام بزرگترین سرمایه یک زن درکنار حفظ جوانی و زیبایی اش، احترام، حیثیت، حجاب، عفت و اعتمادی است که به او دارند و باید خودش مراقب خودش باشد.