نخست اینکه برخلاف نمایشگاه بینالمللی کتاب که در دوران وزارت سیدمحمد خاتمی در ارشاد شکل و پا گرفت، نمایشگاه مطبوعات به دوران بعد از او مربوط است و در همان دورۀ کوتاهی که علی لاریجانی از ۱۳۷۱ تا میانۀ ۱۳۷۲ وزیر ارشاد بود.
اصولگرایان که در آن زمان با عنوان جناح راست شناخته میشدند، مایل بودند به جامعه این پیام را منتقل کنند که در غیاب وزیر مداراجو و اهل تعامل با رسانه (خاتمی) قرار نیست فضا بر آنان تنگ شود هرچند که بعد از علی لاریجانی و با آمدن سیدمصطفی میرسلیم روشن شد آن تلقی نادرست نبوده است.
در همان نمایشگاه اول مجله کیان در سرمقالۀ خود از آن نه به عنوان جشنواره که به مثابه سوگواره یاد کرد.
موضع دیگران البته اینقدر منفی نبود، چون در جوار نمایشگاه کتاب برگزار میشد و انبوه مخاطبان آن نمایشگاه را به سوی سالنهای مطبوعات در محل دائمی نمایشگاهها سوق میداد.
تا ۱۳ سال نمایشگاه مطبوعات همچنان همراه با نمایشگاه کتاب برگزار میشد هرچند در دوران اصلاحات ابتکار جشنواره مطبوعات هم شکل گرفت تا خود روزنامهنگاران هم آثار خود را عرضه کنند. از ۸۵ به بعد نمایشگاه مطبوعات مستقل شد و جالب است که این اتفاق باز در دوران وزارت یک وزیر اصولگرا رخ داد که از چهرههای اصلی و مدتی سردبیر روزنامهای بود که بعدتر گاه نمایشگاه مطبوعات را تحریم میکرد مانند اردیبهشت ۱۳۷۸ و همزمان با استیضاح وزیر دولت اصلاحات (عطاءالله مهاجرانی).
چرخ دولت و ارشاد، اما باز چرخید و در دوران روحانی کمی نسیمی وزید و نمایشگاه همان حال و هوا را در یخبندان بعد از ۱۳۸۸ بازتاباند.
از ۱۳۹۶ به بعد، اما بهخاطر تجمع سپردهگذاران مؤسسات مالی و اعتباری و اتفاقات دیماه همان سال و بعد از آن هم آبان ۱۳۹۸ و چند سال کرونا وقفه افتاد تا ۱۴۰۲، اما چرا نمایشگاهی که به لحاظ سنی ۳۰ ساله است همچنان نوپا به نظر میرسد؟
مهمترین دلیل این است که برگزارکننده نه نهاد صنفی مطبوعات است که از ۱۳۸۸ در محاق است و محروم از فعالیت و معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد برگزار میکند که طبعاً در هر دولت تغییر میکند. پشتیبانی و حمایت مادی و لجستیک دولت یک بحث است و اجرا و صبغۀ دولتی و رسمی و حضور مدیران دولتی و توقع مصاحبه و عکس در غرفهها و چربش روابط عمومی بر فعالیت مستقل رسانهای موضوعی است دیگر.
نهتنها رویکردها متفاوت است که حتی بر سر زمان و مکان هم اتفاقنظر وجود ندارد. کما اینکه سالها در محل دائمی نمایشگاهها در بزرگراه سئول برگزار میشد و بعد به مصلای تهران انتقال یافت که برای منظوری دیگر چند دهه است درحال ساخت و تکمیل آناند و از ابتدا بهعنوان سازه نمایشگاهی مطرح نشده و تازه خود مصلا هم در محلی احداث شده که پیش از انقلاب قرار بود بهعنوان شهستان پهلوی به «داون تهران» تبدیل شود تا با تمرکز فعالیتهای اداری و تجاری به یاری خطوط مترو از بار ترافیکی تهران بکاهد و حالا با هر نمایشگاه محدوده قابلتوجهی را از حیث آمد و شد نتیجۀ عکس داده.
وجه دوم و مهمتر، اما اینکه این نمایشگاه پارهای از واقعیتهای سیاسی و فرهنگی و رسانهای را عیان و عریان نشان داد. اینکه نهادهای برخوردار از بودجههای رسمی چه فارغالبال و مبسوطالیدند و مستقلها با چه تنگناهایی روبهرو. اینکه اگر تبر توقیف کثیری از رسانههای مستقل چاپی و کاغذی را از پا نینداخته بود، بسیاری نکوچیده بودند و مراد از این کوچ هم کوچ برخی فعالان رسانهای به خارج از کشور است و هم به مشاغل دیگر از کشاورزی و مزرعهداری که اقتصادِ بهسامانتری دارد تا کار در اسنپ و کافه و برخی شغلهای دیگر تنها برای گذران روزمره.
کوچ تکاندهنده و بزرگ، اما از خیل مخاطبانی سرزده که به جای خرید چند روزنامۀ داخلی در یک روز (همچون سالهای ۱۳۷۸ و اوایل ۱۳۷۹) اطلاعات خود را از شبکههای خارجی دریافت یا به فضای مجازی به مثابه رسانههای حرفهای اعتماد میکنند.
به لحاظ سیاسی و انتخاباتی هم کافی است نمایشگاه مطبوعات در بهار ۱۳۷۶ و قبل از انتخابات دوم خرداد آن سال با زمستان امسال و پیش از انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ مقایسه شود.
اصولگرایی ایرانی البته در این ۲۶ سال در یک موضوع موفق بوده است. تا توانسته به طرق گوناگون در تضعیف بنیۀ ظاهری و نه تاثیرگذاری کیفی و معنوی طرف مقابل و تقویت کمّیِ نیروی خودی کوشیده، اما به دو آسیب توجه نکرده و نمایشگاه این هر دو را بیشتر نشان داد: یکی اینکه آن راندنهای مخاطبان به جذب آنان به خود نینجامیده بلکه به جانب دیگری سوق دادهاند و این برای آنان نه جای بالیدن که جای نالیدن دارد.
دو دیگر اینکه تقویت بنیۀ خودی به لطف کمکهای بیدریغ دولتها در زمانی بوده که قوه اجرایی را در اختیار داشتهاند و نیز نهادها و ارگانها که فارغ از گرایش وزارت ارشاد دستی گشاده داشتهاند و دارند.
هیچیک از این نکات نفیکننده امکانی نیست که طی این ۴ روز برای ارتباط بیشتر با مخاطب فراهم آمد اگرچه حیرت و حسرت باقی میمانَد. حیرت از اینکه چرا ۳۰ سال تجربه انباشته نمیشود و ما همچنان دوره میکنیم شب را و روز را، هنوز را و این حسرت که نمایشگاه میتواند فرصتی برای ارتباط با بزرگترین رسانههای دنیا باشد تا با گشتی در آن انگار در آسمان بزرگترین بنگاههای رسانهای جهان پرواز میکنی و از هریک توشهای برمیداری و چنین اتفاقی نمیافتد و ما همچنان دوره.
کار رسانه، اما انعکاس واقعیت است و نمایشگاه رسانههای ایران واقعیت سیاست و رسانه در ایران را با تمام کاستیها و سردیها و امیدهای بربادشده و تکاپوهای باقی مانده بازتاباند.
اگرچه این حس که با دنیا ارتباط نداریم تلخ و آزارنده بود ایضا غیبت بسیاری از چهرههای شاخص سیاسی و رسانهای، اما همین که همۀ دریچهها هنوز بسته نیست و مخاطبان بیهیچ نفع مادی و به رغم همۀ دغدغهها جستوجو و لطف را فرونکاستهاند از آن تلخی میکاست.
میخواستم با قول مشهور مرحوم ناصرالدینشاه (همه چیزمان به همه چیزمان میآید) تمام کنم، اما دریغ است که به ذوقی که در انتخاب شعار نمایشگاه به کار رفته اشاره نشود: نجُستم همیشه جز از راستی...