مهران صولتی، محقق و جامعه شناس، در مطلبی در خبرآنلاین نوشت:
احسان خاندوزی وزیر اقتصاد دولت ابراهیم رئیسی در اظهار نظری کمسابقه درباره آینده مدیریت کشور گقته است؛ با نسلی مواجه هستیم که انگیزه و تمایلی در امر اداره کشور ندارند! روشن است که این ادعا ناظر به اوضاع و احوال جوانان متخصصی است که در هر جای جهان که باشند توان درخشیدن را دارند و گرنه برخی جوانان از ما بهتران که به دنبال بهره گیری از رانتهای فراوان از محل تصدیهای مدیریتی هستند هرگز روحیه خدمتگزاری خود را از دست نمیدهند؟! اما چرا به باور یکی از وزرای انقلابی دولت سیزدهم نسل جوان دیگر چندان علاقهای به مشارکت در اداره کشور ندارد؟
حاکمیت ارادت سالاری: انقلابها اگرچه پیش از پیروزی بر حضور همگانی اقشار و طبقات مختلف اجتماعی تاکید میورزند، ولی در فردای پیروزی این تعهد انقلابی است که بر تخصص حرفهای ترجیح مییاید. حال اگر قرار باشد شاهد پدیده کش آمدن انقلاب برای سالهای متمادی هم باشیم دیگر این ارادت سالاری است که جایگزین شایسته سالاری میشود و وفاداری به نظام سیاسی را به مهمترین مولفه گزینش نیروهای انسانی برای نظام مدیریتی تبدیل میکند. متاسفانه دیریست بوروکراسی ایران به این ویژگی ضد توسعه و رماننده جوانان متخصص تبدیل شده است.
وجود فساد سیستمی: اگر فساد را صرفا به رشوه خواری و اختلاس تقلیل نداده و آن را به معنای عام؛ استفاده از منابع عمومی برای پیگیری منافع شخصی در نظر بگیریم آنگاه میتوانیم از وجود فساد سیستمی در نظام حکمرانی کشور سخن بگوییم. در چنین شرایطی توزیع رانت به منطق تداوم بوروکراسی و حفظ نیروهای آن تبدیل میشود. در چنین شرایطی فساد سیستمی هم علت و هم معلول حاکمیت نظام دسترسی محدود به جای نظام دسترسی باز به شمار رفته و میتواند توسعه نیافتگی کشور را تداوم بخشد (این دو تعبیر از داگلاس نورث است)
تضعیف روحیه میهن دوستی: علی رضاقلی میگوید: بعد از انقلاب که در وزارت نفت بودم متوجه شدم خصلت میهن پرستی ایرانیها ضعیف است. تمدن جدید به وطن دوستی و ترجیح منافع ملی بر منافع شخصی نیازمند است در حالی که این ویژگی در میان ما ایرانیان ضعیف است؛ بنابراین ما برای تمدن جدید ساخته نشده ایم! واقعیت این است که وجود برخی عوامل مانند؛ شکاف تاریخی دولت- ملت، در کنار پیدایش دوگانه امت - ملت، تداوم روابط غارتی - غنیمتی و ناکامی تاریخی در تلفیق ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت در تضعیف روحیه میهن دوستی ایرانیان نقش داشته است.
ایران به مثابه جامعه کوتاه مدت: همایون کاتوزیان معتقد است که فقدان یک چارچوب استوار قانونی که بتواند مانع از بیمهاری و افسار گسیختگی حاکمان شود ایران را به رغم داشتن یک تاریخ دراز مدت، به یک جامعه کوتاه مدت تبدیل کرده است. به باور وی عللی مانند مشکل جانشینی و مشروعیت، بی اعتبار بودن مال و جان، و نارساییهای مرتبط با انباشت و توسعه این وضعیت را برای ایران به دنبال آورده است. بدیهی است از آنجا که در چهاردهه گذشته این بی اطمینانی و عدم قطعیت رشدی فزاینده یافته است نمیتوانیم شاهد تمایل جوانان متخصص به مشارکت در مدیریت کشور باشیم.
ناامیدی از ایجاد تغییرات: مقصود فراستخواه معتقد است؛ امروزه به جز معنا بخشی فردی ایرانیان به زندگی شخصی خود در هیچ عرصهای از واقعیت یا رفتار با چشماندازی امیدآفرین مواجه نیستیم. شهروندان با احساس بی قدرتی فزاینده در مقابل هجوم یک دولت ناکارآمد و مداخلهگر مواجه شدهاند و برای انتخاب سبک زندگی دلخواه خود باید هزینههای گزاف بپردازند. حال در چنین وضعیتی چگونه باید انتظار داشت که جوانان متخصص (نه رانت جویان) تمایل به حضور در عرصههایی داشته باشند که پیشاپیش امکان تغییر، تحول آفرینی، احساس رضایتمندی و امید به ساختن ایران بهتر از آن سلب شده است؟!