زهرا امیرابراهیمی در بخشی از گفت و گویش درباره حضورش در جشنواره کن و اتفاقات سال ۸۵ در ایران گفت:«من آن لحظه که داشتم روی فرش قرمز میرفتم، با همه خستگی که داشتم. فکر کردم این مسیر خیلی کوتاهتر از چیزی است که فکرش را میکردم و باید از لحظه لحظهاش کیف کنم. همه اتفاقاتی که افتاد خودجوش بود. در آن لحظات داشتم به خودم و همه پانزده سال گذشته و همه زن هایی که میشناسم فکر میکردم.»
اگر به تجربه شخصی خودم برگردم؛ همدلی و پشت هم بودن آن زمان خیلی معنی نداشت. شخصا غیر از دو سه نفر کسی نبود که هوایم را داشته باشد.
بجز یکی دو نفر از همکاران بازیگرم و یکی دو نفر از کارگردانان زن و چندتا مرد کسی پشت من نایستاد.
کسی بیانیهای امضا نکرد که دست از سر این خانم و زندگی شخصیاش بردارید، اینقدر بیاحترامی بهش نکنید. نه تنها این نبود، بلکه همه خیلی با ترس برخورد کردند. از یک جایی مثل یک جذامی بودم که اگر جایی وارد می شدم همه میترسیدند.
کسی نمیخواست حتی با من تلفنی با من صحبت کند و در محیط حرفهای مردی که این ضربه را به من زد مورد حمایت همکاران من قرار گرفت.
نمی دانم چقدر فضا فرق کرده. آن زمان از جامعه و یا حکومت که توقعی نداشتم اما دل من بیشتر از همه چیز از همکارانم شکسته شد. اما امروز که میبینم میتو اتفاق افتاده خوشحالم و معتقدم یک نشانه است.
امیدوارم صادقانه بوده باشد و الان خیلی ناراحت کننده است اگر عده ای دارند این امضاها را پس میگیرند. معنی اش این هست که هنوز ترس در ما هست. در ایران متاسفانه عادت داریم همه چیز را زیر فرش قایم میکنیم. اگر ما زن ها کنار هم نباشیم از یک مرد انتظار دارید از ما حمایت کند؟