رطوبت این روزهای کشور هرچند شادیبخش است و موجبات فرحناکی روان ایرانیان را در میان موج گرانی و گرفتاریهای دیگر فراهم آورده است، اما نمیتوان با آن چیزی را اثبات کرد الا که میتوان چیزی را ابطال کرد و آنهم نظریه معروف و مشعوف «مهاجرت ۷۰ میلیون ایرانی از خشکسالی، بزودی» است! متأسفانه حتی در سطح متخصصان ذیفنون ما نیز دو ضعف کشنده نمایان است، اول آنکه در نظریههای خود، بسیار سطحیباف و تکوجهیگرا شدهاند و دیگر اینکه گاهی نظریه علمی را در خدمت کینه یا مسئلهای که با نظام جمهوری اسلامی دارند، بهکار میگیرند که این دیگر وهن علم است.
رطوبت این روزهای کشور هرچند شادیبخش است و موجبات فرحناکی روان ایرانیان را در میان موج گرانی و گرفتاریهای دیگر فراهم آورده است، اما نمیتوان با آن چیزی را اثبات کرد الا که میتوان چیزی را ابطال کرد و آنهم نظریه معروف و مشعوف «مهاجرت ۷۰ میلیون ایرانی از خشکسالی، بزودی» است! متأسفانه حتی در سطح متخصصان ذیفنون ما نیز دو ضعف کشنده نمایان است، اول آنکه در نظریههای خود، بسیار سطحیباف و تکوجهیگرا شدهاند و دیگر اینکه گاهی نظریه علمی را در خدمت کینه یا مسئلهای که با نظام جمهوری اسلامی دارند، بهکار میگیرند که این دیگر وهن علم است.
چند سال پیش شخصی از دولتمردان سابق مدعی شد که «بهزودی ۷۰ میلیون ایرانی از خشکسالی مجبور به مهاجرت میشوند»! این نظریه را همان زمان در خدمت کینه شتری یک جریان سیاسی از نظام و سق سیاهنمای آنان ارزیابی کردم. علم هواشناسی آنقدر پیشرفته نیست که بتوان پیشبینیهای اینچنینی بیرون داد. گرمشدن دنیا و اثرات آن نیز دانشمندان را برای آینده و چگونگی اثرگذاری آن روی بخشهای مختلف جهان، متفقالقول نکرده است.
هیچچیز را که برچسب علمی داشته باشد، نمیتوان با قطعیت دربارة وضع آبوهوای آینده ایران و جهان مدعی شد. واضح است که بخش بزرگ و مرکزی کشور ما فلات است؛ و صدهاهزار سال است که همین است و هیچ گاه بارش استوایی نداشته، اما «مهاجرت از بیم خشکسالی» بحثی چند عاملی است. آب هنوز در ایران به مقدار نیاز و متناسب با جمعیت و همسان با یک الگوی توسعهیافته کشاورزی و صنعتی و شرب یافت میشود. با تغییر در مدیریتها و الگوی مصرف نیز نیاز ما برای رسیدن به تطابق با وضع موجود، تنظیمپذیر است. منابع دیگر آب از شیرینسازی دریا (که چهار عملیات بزرگ آن در چهار نقطه از فلات مرکزی ایران به نتیجه نزدیک است) تا «آب عمیق» تا تقطیر رطوبت هوا در دسترس است. الگوهای آینده مصرف آب در صنایع و کشاورزی و حتی آب شرب و بهداشت شهری نیز میزان مصرف را تا سطح قابلتوجهی کاهش میدهد. اگر تمامی تغییرات را بتوان لحاظ کرد نیز باز با قدرت و یقین نمیتوان استدلالی به نفع یا زیان خشکسالی در ایران کرد، اما میتوان گفت که مهاجرت ۷۰ میلیونی، سخنی گزاف است. ساختارها و سازههای بناکننده یک کشور با تغییرات، متناسبسازی میشود.
همان مدیر معروف مدتی بعد از نظریه مهاجرتی، در زمان بارشهای سیلآسای فروردین ۹۸ گفت که خوزستان تا سالها مشکل آب پیدا نمیکند! (که آن هم حرف غلط و غیرعلمی بود). اکنون یکی دیگر از روزنامههای اصلاحات نوشته است سیستان و بلوچستان هنوز تشنه است، چون این همه بارندگی به دریا رفت! (با اینکه مدیر آبفای استان اعلام کرد که به دلیل پرشدن سدها تا سه سال دیگر مشکل آب نخواهیم داشت). همان آقای مدیر در دهه ۷۰ وقتی وزیرکشاورزی بود با تکیه محکم بر دکترای زراعت از امریکا اعلام کرد «ایران هرگز در تولید گندم خودکفا نمیشود»! الان مقصود آن نیست که در ابطال آن نظر بگوییم ایران در این سالها به تناوب به خودکفایی در گندم رسیده است.
مسئله اینگونه اظهارنظرهاست که «کینهای» است تا «علمی». خودکفایی گندم را فقط نمیتوان با آب و زمینکشاورزی سنجید. دهها عامل دیگر و عوامل ناشناخته آینده را هم باید درنظر گرفت. اکنون میزان مصرف نان و آرد در کشور با مدیریت توزیع و ممانعت از قاچاق، کم شده. با شیوع دیابت، کمتر هم خواهد شد. با افزایش میانگین سنی باز هم کمتر. با کاهش نرخ رشد جمعیت، باز کمتر. با تنوع سبد غذایی و تمایل به مصرف سبزیجات در الگوهای جدید، بازهم کمتر. با الگوهای بهینهسازی مصرف آرد، کمتر و کمتر. این فهرست آخر ندارد. حتی مسئله زمین و آب هم یک مسئله ایستا نیست. بهرهوری از زمین و بذر جدید و آبیاری نوین هم به شدت تغییر میکند.
اکنون سدهای آب در چهارگوشه شمالغربیوشرقی و جنوبغربیوشرقی کشور پر یا سرریز است و میانگین پرشدگی سدها به ۶۴ درصد رسیده است. تنش آبی در بیشتر نقاط کشور کم شده است. وقتی یک هفته پس از سیل دبی هنوز کل شهر زیر آب است و کمکم به دریا میرود، چرا باید گفت آب سیستان و بلوچستان به دریا رفته است، مگر اینکه سق سیاهنما داشته باشیم.
یک آدم منصف و مثبت میتواند ببیند که فلوات ایران زیر آب است و از اعصاب خرد و پرخاشگری و بسا مشکلات دانسته و نادانسته مردم با این طراوت و رطوبت کمنظیر کاسته شده است. آن دکترای سیاسی از لندن که گفت «اگر ایران به حمله کنسولگری پاسخ دهد، امریکا و اسرائیل یک تیرچراغبرق سالم در ایران باقی نمیگذارند» و آن دکترای کشاورزی که درباره خشکسالی و بیگندمی نظریه میدهد و آن اندیشمندان دیگری که هربار نظریه تازهای درباره ناتوانی نهاد دین در اداره کشور و حکومتداری میدهند، با آنکه وضع «لیبرالدموکراسی پایان تاریخ» را بعینه میبینند، باید حواسشان به ارزش نهاد علم و ذبح آن در پای کینههای سیاسی باشد.