در بخشی از این یادداشت آمده است:
چرا تصمیم نمیگیریم؟ رسانهها در عصر پلتفرم در شبکهها محصوراند. پیام پرقدرت، دست کسی است که اول پلتفرم را در اختیار داشته باشد و بعد هم شبکههای درون آن. بستر شبکهها و پلتفرم که دست اوست. همین باعث میشود مارپیچ سکوت درست کند و جریان رسانهای حق را حذف کند. اما شبکهسازی هم دست اوست. شبکه 2بخش دارد. یکی رأس شبکه، یکی اعضا. تعداد شبکهها و اعضای شبکهها اگر یک حرف را تکرار کنند مخاطب تختبند و مسخ میشود. اینجاست که تعداد شبکه و تعداد اعضا بسیار مهم است. این دو در کنار هم حکم یک جامعه واقعی را بازی میکنند نه مجازی. برای همین است که به گزارش وزارت اطلاعات، 50هزار کاربر فیک ساختند. برای سرشبکهها نیز برنامهها داشتند و دارند. از به خط کردن امثال آنجلینا جولی و هالیوودیها و رقاص و مطرب تا صدف بیوتی و غیره، تا خریدن صفحات سلبریتیها و اجاره آنها و تهدید و تطمیعشان. صدا تنها در شبکههاست که میچرخد. بهترین محصول رسانه ملی نیز به مخاطب نمیرسد. عمق ماجرا را متوجهایم؟ وظیفه آقایان مسئول این است که اول چرخه تولید پیام در سرشبکههای تروریست رسانهای را بشکنند. چرا امثال هنگامه قاضیان و الناز شاکردوست نباید پاسخگوی اتهام به نظام باشند؟ چرا صادقی و پروانه سلحشوری باید آزاد باشند؟ دایی و گلمحمدی چه؟ چرا پلتفرمی که جریان رسانهای حق را سانسور و دچار مارپیچ سکوت ساختاری میکند باید آزاد باشد؟