دخترم را خفه کردم و جسد را با کمک مرد قاچاقچی در یخچال گذاشتم!

معمای قتل باران‌کوچولو و مخفی ‌کردن جسدش در یخچال خانه بعد از یک ماه با دستگیری مادرش و مردی قاچاقچی فاش شد. مادر باران اعتراف کرد دخترش را کشته اما مرد قاچاقچی در دفترچه خاطراتش ادعا کرده او قاتل است.
دخترم را خفه کردم و جسد را با کمک مرد قاچاقچی در یخچال گذاشتم!
کد خبر : ۷۰۱۰

سی‌ام مهر امسال ماموران کلانتری ۱۷۲ شهرری برای بازداشت یک قاچاقچی به نام هاشم به خانه‌اش در طبقه اول ساختمانی در شهر ری اعزام شدند، اما مرد ۲۶ ساله قبل از حضور ماموران از پنجره خانه فرار کرده بود. در بازرسی خانه ماموران متوجه یخچالی در آشپزخانه شدند که درهایش با چسب بسته شده بود. آن را باز کردند و بسته‌ای در یک نایلون زرد یافتند که در آن جسد دختری شش‌ساله بود. بررسی‌ها نشان داد، او براثر خفگی به قتل رسیده و چند هفته از مرگش می‌گذرد. ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران از همسایه‌ها تحقیق کردند که معلوم شد از چندی قبل زنی همراه دخترش باران نزد هاشم آمده و با او زندگی می‌کرده‌اند. اهالی آخرین بار دو هفته قبل باران را دیده بودند.

از سوی دیگر همزمان با کشف جسد، مادر باران در تماس با یکی از همسایه‌ها، درباره علت حضور ماموران پرسیده بود. ماموران از خانه‌ای که محل قتل بود، دفترچه‌یادداشتی نیز کشف کردند که مادر باران در آن نوشته بود: «نبود تو را نمی‌توانم تحمل کنم باران.» تاریخی که در دفترچه یادداشت نوشته شده بود با زمان تقریبی مرگ باران مطابقت داشت.

در ادامه تحقیقات معلوم شد مرد قاچاقچی که با مادر مقتول در ارتباط بوده، سابقه‌دار است، چندبار زندانی شده و قرار بوده این خانه را به مستاجر جدید تحویل دهد که این کار را نکرده است. ماموران اداره‌دهم پلیس آگاهی تهران به دنبال مرد قاچاقچی و مادر باران بودند تا این‌که با گذشت یک ماه از فرار آن‌ها هردوی‌شان صبح چهارشنبه - دیروز - وقتی به محل قتل بازگشتند از سوی پلیس شناسایی و بازداشت شدند. هاشم در جریان تحقیقات گفت: در کار خرید و فروش مواد مخدر هستم. مدتی بود که با مادر کودک فوت‌شده آشنا شده و در خانه‌ای با او زندگی می‌کردم. حدس می‌زدم پلیس متوجه فعالیتم شده و هرلحظه احتمال می‌دادم بازداشت شوم به همین خاطر تصمیم به فرار گرفتم. مواد را در خانه جاساز کرده و با زن موردعلاقه‌ام فرار کردیم. یادمان رفت بچه را با خودمان ببریم. ساعاتی بعد متوجه ماجرا شدیم.

چون پلیس به خانه‌مان رفته بود، ترسیدیم و بازنگشتیم. بعد از چند روز فهمیدیم جسد باران را از خانه‌مان کشف کرده‌اند. تصور می‌کنم رقبایم به خانه آمده و آن بچه را کشته‌اند تا من و مادر باران را به دردسر بیندازند. حتی گمان می‌کنم بازگشت‌مان به خانه را هم آن‌ها به پلیس اطلاع دادند که بازداشت شدیم. این در حالی بود که مادر مقتول در اظهاراتش گفت: بعد جدایی از شوهرم، پسرم با او و باران نیز با من زندگی می‌کرد. بعد از آشنایی با این قاچاقچی با او زندگی می‌کردم. روز حادثه در حالی که قرص خورده بودم، دخترم شروع به بهانه‌گیری کرد. عصبانی شده و کنترلم را از دست دادم، نمی‌دانم چه شد که او را خفه کردم. خیلی ترسیده بودم و با همدستی این مرد، جسد او را بسته‌بندی کرده و در یخچال گذاشتیم تا در فرصتی مناسب جسد را به مکان دیگری منتقل کنیم که نشد.

در بازرسی از کیف این زن دفترچه‌خاطرات مرد قاچاقچی را یافتند. هاشم در یکی از صفحات اتفاقات روزمره‌اش نوشته بود که او باران را کشته و اکنون پشیمان است.
متهمان در بازداشت به‌سر می‌برند و تحقیقات پلیس جنایی پایتخت از آن‌ها ادامه دارد.

 

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان را با نصب اپیلکیشن خبرخوان گردون به سهولت دنبال کنید.
مجله زندگی
ارسال نظر