باج خواهی مداوم پدر شیشهای از همسرش، سرنوشت شومی را برای دخترشان رقم زد و آینده او را دود کرد.
مادر خانواده بعد از جدایی از شوهر معتادش نمیخواست از جگرگوشه اش دور بماند برای همین مدام به شوهر سابقش باج میداد تا درخواست حضانت بچه پیش کشیده نشود، اما با ازدواج مجدد زن، داستان عوض شد و اتفاقات تلخی برای دختر تنها افتاد.بنا بر اظهارات مادر رنج دیده مانه و سملقانی ماجرا از این قرار است که پدر خانواده به مواد صنعتی اعتیاد پیدا میکند و همین قضیه سر آغاز اختلافات زناشویی میشود. بعد از مدتی همسر مرد شیشهای عطای زندگی با همسرش را به لقایش میبخشد و راه جدایی را در پیش میگیرد.
طلاق زن از شوهر به خاطر اعتیاد
بعد از جدایی، مرد معتاد به شرطی حاضر میشود دخترشان نزد همسرش بماند که هزینه موادش از سوی زن تامین شود. زن، طاقت دوری از جگرگوشه اش را ندارد و به ناچار شرط همسر خمار و بی مسئولیت سابقش را میپذیرد.مدتی باج خواهی مرد طمع کار از زن سابقش ادامه پیدا میکند تا این که زن با ازدواج مجدد زندگی جدیدی را در پیش میگیرد و با راهنمایی همسر دومش از باج دادن به همسر اولش خودداری میکند و دخترش را به او تحویل میدهد.زمانی که قانون میبیند پدر معتاد صلاحیت نگهداری از فرزندش را ندارد دختر را تحویل یک نهاد حمایتی و دولتی میدهد تا او سرنوشت و آینده خودش را در آن جا رقم بزند.دختر از همه جا رانده که بی پناه و بدون مهر و محبت پدر و مادر در یک خوابگاه دولتی بزرگ شده با پا گذاشتن در ۲۰ سالگی شرایط روحی اش عوض میشود. او به خاطر پر کردن خلأ عاطفی دست نیاز به سوی یک پسر غریبه دراز میکند و بعد از مدتی با فرار از محل زندگی اش در دام هوسرانان گرفتار میشود.مادر رنج کشیده بعد از اطلاع از این موضوع به تهدید و شکایت از پسر جوان اقدام میکند و پسر خطاکار برای فرار از مجازات قانونی به ناچار تن به ازدواج با دختر بی پناه میدهد تا به نوعی آبها از آسیاب بیفتد و بعد دنبال زندگی خودش برود.دختر جوان بعد از ازدواج متوجه میشود مرد رویاهایش تو زرد و مانند پدرش یک شیشهای تمام عیار است.
طلاق دختر جوان از شوهر اول
وقتی میبیند آیندهای نزد شوهر معتادش ندارد ناامیدانه با بخشیدن حق و حقوقش از او جدا و راهی خانه مادرش میشود.بعد از بازگشت نزد مادرش در پی خوشبختی خیالی این بار فریب یک نفر دیگر را میخورد و با وجود مخالفت او بدون سیر رسم و رسوم پای سفره عقد با پسر غریبه مینشیند، اما این پایان ماجرا نیست.
مادر شوهرم میخواست مرا به مردهای غریبه بفروشد
دختر بی خبر از همه جا نمیداند که شوهر دومش هم مانند اولی معتاد است و از همه بدتر مادر شوهرش نقشه پلیدی برای او زیر سر دارد.مادر شوهرش با راه انداختن خانه فساد قصد سوء استفاده از عروسش را داشت که دختر جوان به نقشه او پی میبرد و در یک بزنگاه شبانه از خانه پا به فرار میگذارد تا زیر سایه بان مادرش دوباره پناه بگیرد.دختر جوان بعد از مدتی طلاقش را از شوهر دومش هم میگیرد و انتظار میکشد که مرد رویاهایش با اسب سفید از راه برسد، اما خیال واهی بیش نیست.البته دختر خوب میداند مسبب همه حادثههای تلخ رخ داده در زندگی اش خودش است و ریشههای آنها به پدر دودی اش بر میگردد. دوباره روز از نو و روزی از نو، دختر از اشتباهات گذشته اش پند نمیگیرد و پا در رکاب شیطان میگذارد.بعد از گذشت مدتی که همه چیز آرام میشود دختر پر ماجرا با یک نفر طرح دوستی میریزد و راه تاریک و فرار از خانه را انتخاب میکند و با سر در باتلاق تباهی میافتد.این بار با فرار از خانه برای بار سوم تیشه به ریشه زندگی خم و آویزان شده اش میزند و او را از بن قطع میکند. مادر دختر سرکش که متوجه فرار مجدد دخترش میشود این بار از او ناامید میشود و او را طرد میکند تا تاوان سختی بابت رفتارهای ناهنجارش پس بدهد.
فرار از خانه مادر برای ازدواج سوم
همین طور هم میشود و دختر در به در باز از پسر غریبه رو دست میخورد و بعد از مدتی که از سوی او مورد سوء استفاده قرار میگیرد از آن خانه رانده و آواره کوچه و خیابان میشود. دختر سرکش وقتی میبیند مثل سابق نزد خانواده جایی و حامی ندارد به ناچار از قانون کمک میگیرد و از آن پسر شکایت میکند.مادر دختر سرکش میگوید: خیلی سعی کردم دخترم را راهنمایی و از دامهای پهن شده سر راهش مطلع کنم، اما فایدهای نداشت و او مدام راه غلط را انتخاب میکرد و هر بار در باتلاق تباهی فرو میرفت.او اضافه میکند: البته ریشه این اتفاقات به رفتارهای شوهر سابقم (پدر دخترم) بر میگردد و اگر او راه درست را انتخاب میکرد و دنبال هوس و دود نمیرفت زندگی ما از هم نمیپاشید و این گونه آینده تباه شده تنها فرزندم را نظاره گر نبودم.
منیبان