
یک روز صاحبخانه مان با همسرم به منزل ما آمد تا قرارداد اجاره خانه را یک سال دیگر تمدید کند. نگاههای شیطانی "امید"، چون تیری در قلبم نشست...
پسر بچه سه ساله اش را در آغوش گرفت و دستبد به دست از خودروی کلانتری پیاده شد.
پشیمان و شرمسار از گناه بزرگی که زندگی اش را از هم پاشیده و مصیبتی که بر سرش آمده، سخن میگفت. زیاده خواهی من، "سعید" را مجبور میکرد تا دو شیفت کار کند.
او شبها تا دیروقت کار میکرد و وقتی به خانه میآمد از شدت خستگی، نای حرف زدن هم نداشت. این داستان چهار سال زندگی مشترک من و سعید است. حتی روزهای تعطیل...
تنهاییام در خانه، مرا به سوی ماهواره کشاند و سریالهای جذاب و رقص و آواز شبکههای مختلف خلوتم را پر میکرد. چیزی نگذشت که با خرید گوشی تلفن هوشمند، پایم به شبکههای اجتماعی هم باز شد. تمام وقتم صرف حضور در تلگرام میشد.
خانه، زندگی، سعید و حتی پسرم، فربد را هم فراموش کرده بودم. شبها و روزها به همین ترتیب و با بی حوصلگی تمام میگذشت تا اینکه...
یک روز صاحبخانه مان با همسرم به منزل ما آمد تا قرارداد اجاره خانه را یک سال دیگر تمدید کند. نگاههای شیطانی "امید"، چون تیری در قلبم نشست.
فردای آن روز هم برای تحویل قولنامه آمد منزل ما و نمیدانم چه شد که شمارهام را به او دادم و تماسهای مکرر امید و حرفهای دلنشینش، جای خالی خیلی چیزها را در زندگیام پر کرد.
میدانستم که این شیطان است که مرا به مرداب گناه و خیانت پیش میبرد، ولی اختیاری از خود نداشتم و رابطه گناه آلودم با امید را ادامه دادم.
همسرم، عکسهای من و امید را در گوشی تلفنم دید و همین داستان زندگی مان را سردتر از قبل کرد. برای دیدار با بستگان سوار اتوبوس شدم و چند کیلومتری که از شهر خارج شدم. امید با ماشینش به دنبال اتوبوس در حرکت بود و من هم به بهانه جا گذاشتن وسایلم از اتوبوس پیاده شدم و سوار بر خودروی امید...
نمیدانستم که پلیس سراغ ما میآید و دستم برای قانون و همسرم این چنین رو میشود. سعید با تماس افسر تحقیق به کلانتری آمد و با نگاهی سرد به لیلا، پسرش را بغل کرد و رفت.
نظر کارشناس:
عشق سیاه ممنوع!
همین میلهای نابجا و محبتهای هوس آلود در بسیاری از خانوادهها عامل طلاق و جدایی لااقل عاطفی زن و شوهرها شده است.
این عشقهای نابجا گاه مادری را از خانواده و فرزندان خود جدا کرده تا وارد زندگی دیگری کند که برای او نیست و چه داستانها و ماجراهای اسف باری که در این راستا پدید آمده است!
گاهی این عشقهای ممنوع چنان به فرد نزدیکند که دائم او را میآزارند. مثل علاقهی بیش از حد به نامحرمی در بین اقوام درجه یک همسر یا کسی از نزدیکترین همکاران مان در محیط کار. طوری که ملاقاتهای مکرر و معاشرتهای زود به زود دائما موجب تقویت و تشدید این محبت میشود؛ بنابراین اگر مهر ممنوعی وارد قلب انسان شد باید هوشمندانه در همان مراحل اول سرکوب شود. نباید به زبان آورده یا در عمل وارد شود، نباید بگذاریم با ابراز و اظهار قوت پیدا کند.
محبت در قلب انسان مانند چاهی است که هر چه بیشتر از آن آب کشیده میشود بیشتر به جوشش میافتد؛ بنابراین هرچه آن را مخفی کنیم و به آن بی توجه باشیم کمتر قدرت پیدا میکند.
اگر شرایط به گونهای است که چارهای از بودن در کنار هم نداریم میتوانیم گفتوگوهای غیر ضروری را حذف کنیم. نگذاریم طرف مقابل متوجه احساس مان شود. ایستادن در مقابل این میل و وسوسه به خاطر خدا و برای حفظ حریم مقدس خانواده، جزء جهاد با نفس محسوب میشود.
وقتی قلب انسان به نامحرم میل پیدا میکند، بهترین کار این است که رابطه مان را با محرممان تقویت کنیم. باید محبتهای حلالی که در قلبمان هست را آن قدر توسعه دهیم و تقویت کنیم تا بتواند در بیرون کردن این مهر و هوس حرام کمکمان کند. در برخی اخبار هست که بزرگان دین اگر تحت تاثیر نامحرمی قرار میگرفتند سریع نزد همسرشان میرفتند.
اگر خدایی نکرده چنین محبت و میلی وارد قلب کسی شد نباید تحت تاثیر هیجانهای خام آن تصمیم نادرستی بگیرد.
این نوع احساسها و محبتهای شدید ناگهانی، در روزها و حتی ماههای اولیه یک سیر صعودی دارند. اگر انسان صبر کند و تسلیم آن احساس نشود و در جهت تقویت آن گامی برندارد کم کم آن التهاب و هیجانهای اولیه رنگ میبازد و محبوب مورد نظر از آن جای بلندی که بی جهت پیدا کرده پایین خواهد آمد و نگاه فرد به او معقولتر و منطقیتر خواهد شد.
اما متاسفانه بعضی از افراد این صبر و حوصله را ندارند و تحت تاثیر این هیجان ها، رفتارهایی از خود بروز میدهند که به ضرر زندگی خانوادگی و به ضرر دنیا و آخرتشان تمام میشود.
وقتی چشم شان باز میشود و عقل شان به کار میافتد که دیگر خیلی دیر شده و خانوادهای باقی نمانده است یا خسرانهای بزرگ دیگری به بار آمده است.
مهمترین نکتهای که در این خصوص باید به آن توجه کرد این است که وقتی مهری ایجاد شد همان ابتدا باید هوشمندانه در مقابل آن ایستاد. اما اگر با کنجکاوی، بازیگوشی و غفلت جلوتر و جلوتر برویم کار به جایی میرسد که اختیار از دستمان خارج میشود به جای عقل مان، احساس حاکم میشود.
وقتی هوا متلاطم میشود قبل از آن که کار به طوفان بکشد باید به فکر نجات بود، وگرنه از طوفان بلا سالم بیرون آمدن کار هر کسی نیست.
اصلا اگر قلب و عقل انسان سالم باشد از همان ابتدا راه کج را نمیرود. بعضیها این رابطهها را مثل معتادان تفریحی، تجربه میکنند، اول خطر آن را جدی نمیگیرند. وقتی متوجه خطرات و بلاهای قضیه میشوند که دیگر تا خرخره در لجنش فرو رفتهاند.
اگر قرار است پاک باشیم و خانوادهای پاک داشته باشیم باید هوشمندانه پاسدار قلب مان باشیم باید نگاهها را کنترل کنیم، نگاه و ارتباطهای دیداری مثل تیری در قلب ما فرو میرود.
منبع: رکنا