برای اینکه با چند و چون این کلاسها و نحوه آموزش هنرجوها آشنا شویم، سری به یکی از مراکز آموزش دفاع شخصی در شرق تهران زدیم؛ در حالی که حدود ۱۰ زن و دختر جوان مشغول آموزش دیدن در آنجا بودند.
با اولین زنگ، گوشی را جواب میدهند. منشی یک آقای خشن است که اصلا منتظر سؤال نمیماند و تند تند همه اطلاعات را در اختیارمان میگذارد؛ «کلاسهای آموزشی برای خانمها و آقایان مجزا برگزار میشود. اگر دوست داشته باشید کلاس خصوصی هم داریم که هم زمانش دست هنرجوست و هم انتخاب مربی با اوست. کلاسهای تضمینی ۱۰ جلسهای هم داریم که هزینه کلاسها با توافق مربی و هنرجو تعیین میشود».
کلاس آموزش دفاع شخصی، دریک واحد از یک مجتمع مسکونی در شرق تهران برپا شده که دستاندرکارانش برای جلو گیری از اعتراض همسایهها و درز نکردن صدا، در و دیوار را حسابی باندپیچی کردهاند. مژگان جعفر زاده فقط ۲۲ سالش است اما با همین سن و سال کم، یک دوجین هنرجوی رزمی کار دارد که به غیر از سوسک از هیچ چیز دیگری نمیترسند.
ساعت حدود ۵ بعد از ظهر است و کلاس آموزش دفاع شخصی خانم مربی مثل همیشه شلوغ. هنرجوها ۲ نفری روبهروی هم میایستند و تمرین را شروع میکنند. همان قدر که از مردها موقع ورزشهای رزمی دقت و خشونت دیدهاید، خانمها هم حسابی رفتهاند توی حس و با هر مشتی که در هوا رها میکنند فریاد میزنند. جعفر زاده میگوید: «بچههای اینجا ۲ دستهاند؛ یک سری با برنامه پیش رفته و پله پله بالا آمدهاند و دسته دیگر آنهایی هستند که فقط آمدهاند تا بعضی چیزها را یاد بگیرندکه یک وقت در خیابان و در برابر دزدها کم نیاورند».
از روی حرکات هنرجوها میشود فهمید که کاملا حرفهای هستند. مربی به آنها تذکر میدهد که سایه کار کنند؛ یعنی به طور جدی به هم ضربه نزنند.
مینا از هنرجوهای اینجا قدیمیتر است و برای همین هم حرفه ایتر ضربه میزند؛ «تا حالا برای خودم اتفاقی نیفتاده اما برای خواهر شوهرم چند وقت پیش یک مورد پیش آمده که اگر او فقط بلد بود چطور کیفش را از دست سارقهای کیف قاپ در بیاورد همه سرمایه زندگی اش را از دست نمیداد». مینا یک ضربه کاری به کیسه بوکس میزند و بعد درست مثل یک رزمی کار حرفهای روی پاشنه میچرخد و میگوید: «اگر هر خانمی دفاع شخصی را بلد باشد احساس امنیت بیشتری میکند».
حریف تمرینی او یک دختر دانشجوی ریز نقش است که تازه ساکن تهران شده. محبوبه میگوید خواندن خبرهای سرقت و کیفقاپی و زورگیری درروزنامهها باعث شده احتیاط بیشتری به خرج بدهد؛ برای همین بعد از درست شدن کارهای اداری خوابگاهش در کلاسهای رزمی ثبت نام کرده تا اگر یک وقت اتفاقی افتاد جلوی سارقها کم نیاورد.
بچهها در راندهای ۵ دقیقهای با هم مبارزه میکنند و بعد یک زنگ تفریح کوچک دارند. همین فرصتهای چند دقیقهای کافی است تا آنها با مربیشان تبادل اطلاعات کنند. مرجان مستوفی دیر به کلاس رسیده اما خیلی زود آماده میشود و یکراست میرود سراغ سطل یخ گوشه کلاس برای اینکه کوفتگیای را که چند روز قبل در جریان تمرینات روی صورتش به وجود آمده بیحس کند.
مربی میگوید: «بچهها سایه تمرین میکنند اما یک وقتهایی هم ضربههای اشتباهی میزنند و کار به کوفتگی و خون مردگی میرسد؛ برای همین از کمپرس آب سرد و یخ برای کم کردن درد و رفع خونمردگیها استفاده میکنیم». مرجان تنها کسی در جمع است که یک خاطره بد از موبایل قاپی آن هم در خیابان دارد؛ «چند وقت پیش در یک کوچه خلوت داشتم با موبایل حرف میزدم که یک نفر از پشت سر موبایلم را از دستم قاپید. گوشیام زیاد ارزش نداشت اما اطلاعات و شماره تلفنهایش را دیگر نتوانستم پیدا کنم.
اگر فقط بلد بودم یک ضربه یا مشت به سارق بزنم این همه حسرت نمیکشیدم». حالا که مرجان یاد گرفته از خودش دفاع کند به شوخی میگوید هر روز از همان کوچه خلوت رد میشود، به این امید که در صورتی که دزد جوان را دوباره دید حقش را کف دستش بگذارد.
حالا نوبت یک آموزش جدید است. مربی روی کیسه بوکس چند تا ضربه میزند و بعد درباره فرایند دردناکی که توسط همان ضربهها در آدمها ایجاد میشود توضیح میدهد. جعفرزاده میگوید: «بچهها کاملا میدانند چه ضربهای را چه وقت و چطوری باید بزنند. مثلا روی ساعد یک رگ عصبی هست که میدانند چطور به آن ضربه بزنند تا از حریف امتیاز بگیرند و در مبارزه مغلوب نشوند یا مثلا میدانند چطور به بینی حریف ضربه بزنند که چشمهایش پر از اشک شود اما برای بینی اتفاقی نیفتد.
چشم روی ضربه بینی حساس است و اگر ضربه درست باشد آن قدر اشک میآید که انگار طرف دارد گریه میکند. روی گردن هم یک رگ عصبی هست که اگر به صورت حرفهای آن را بگیرند، طرف مقابل احساس خفگی میکند و از حال میرود اما صدمهای نمیبیند. آنها حتی به فنونی آگاهی دارند که ممکن است باعث فلج لحظهای شود».
در این کلاس آموزشی، هنرجوها مبارزات رینگی با سلاح سرد را هم یاد میگیرند. این ورزش رزمی، چیزی شبیه «کیکبوکس» است. فکرش را بکنید، هنرجوهای این کلاس بهجای آینه، کیف پول و عینک آفتابی، داخل کیف دستیهایشان نانچیکو و توپک که وسیلهای ژاپنی برای دفاع شخصی است، دارند.
مربی میگوید: «بعضی از سلاحها را باید بخرند اما بعضیهای دیگر ساختنی است و فقط کمی ذوق و سلیقه میخواهد». بعد خیلی سریع اضافه میکند که آموزش ضربههای طلایی برای فرار از موقعیت خطر کافی است.
«همه بچهها کارت عضویت در باشگاه رزمی را دارند؛ به خاطر همین، مجوز حمل وسایل دفاع شخصی هم به آنها داده میشود. اما با وجود این فقط از خانه تا باشگاه این وسایل را حمل میکنند. حمل این وسایل برای کسی که مجوز ندارد، جرم است و قانون برای آن حکم زندان و شلاق در نظر گرفته است».
البته کیک بوکس و مبارزات رینگی که همراه با فنون دفاع شخصی در این کلاسها آموزش داده میشوند، از ورزشهای رزمی خارجیای هستند که هنوز در ایران زیاد جا نیفتادهاند؛ مخصوصا خانمها به خاطر اینکه این ورزشها ضربه مشت توی صورت دارد و در این تمرینات باید از سلاح سرد استفاده شود، زیاد به اینجور ورزشهای رزمی گرایش ندارند و کاراته و تکواندو را ترجیح میدهند.
همه شاگردان کلاس آموزشی دفاع شخصی خودشان مربی رشتههای تکواندو، کونگ فو و آیروبیک هستند و چون از قبل با ورزش آشنا بودهاند، به دفاع شخصی هم علاقهمند شده و در این کلاسها ثبتنام کردهاند. مربی میگوید: «حالا که کلاسهای دفاع شخصی این همه متقاضی پرو پا قرص پیدا کرده، چند سالی است که برای بالا نگه داشتن آمادگی هنرجوها مسابقههای بین باشگاهی هم انجام میشود». خود جعفرزاده از کودکی به ورزشهای رزمی علاقه داشته است. پدر و برادرش هم رزمیکار بودهاند و همین باعث شده او هم به این ورزش علاقه پیدا کند؛ «از کودکی ژیمناستیک کار میکردم. ۱۲ ساله بودم که تمرینات رزمی را آغاز کردم. حالا هم دان ۳ ورزشهای رزمی با گرایش هنرهای دفاع شخصی از کشور چین را دارم».
۲ ساعت مشت و لگد بازی تمام میشود. حالا دیگر بچهها آنقدر با ما صمیمی شدهاند که راحت درباره تجربههایشان حرف میزنند. بین هنرجوها زهرای ۲۱ ساله از همه قویتر است و بقیه معتقدند که او اگر ضربه تکنیکی به کسی بزند حریف ناکار میشود اما خودش میگوید: «تا به حال در خیابان با هیچ کس درگیر نشده و از فنهایم استفاده نکردهام». همه شاگردان و مربی آن قدر پیشرفتهاند که فکر میکنند اگر بدترین حالتها هم برایشان پیش بیاید- مثل درگیری در سرقت یا سوء قصد به نیت قتل- میتوانند پیروز شوند. البته در عین حال هر قدر قدرتشان در تمرین بالا برود، فروتنیشان هم زیاد میشود. آنها به اصل خویشتنداری کاملا معتقدند و با اینکه میدانند ضربههای آنها میتواند خطرآفرین باشد اما از این فنون فقط در مواقع خطر استفاده میکنند.
به گفته خانم مربی، هنرجوها یاد گرفتهاند که دلیل روی آوردن آنها به هنرهای رزمی روحیه خشنشان نیست بلکه دلیلش انرژی بالایی است که آنها دارند و باید تخلیهاش کنند. آنها دفاع شخصی را برای همه لازم میدانند اما در حدی که بتوانند از خودشان دفاع کنند، نه اینکه به دیگران آسیب جدیای برسانند.