وقتی مادرم به هوش آمد و آن پسر را در خانه دید، به شدت عصبانی شد. او مرا کتک زد و جوانی را که به او علاقهمند بودم نیز از خانه بیرون انداخت. به همین خاطر رفتارهای مادرم نسبت به من تغییر کرد تا زمانی که آن ماجرای عجیب سرقت رخ داد ...
دختر ۱۷ ساله تبعه افغانستان با بیان این مطلب به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: پنج سال قبل پدرم در افغانستان از دنیا رفت و مادرم که درآمدی نداشت به همراه برادرش عازم ایران شد و ما را هم به مشهدآورد، اما او که زنی بیسواد بود به بیماری قند دچار شد به طوری که گاهی داروهایش را مصرف نمیکرد و بر اثر عوارض بیماری هایش بیهوش میشد و مدتی بعد به هوش میآمد. او دریک شرکت بسته بندی مواد پروتئینی کار میکرد تا مخارج زندگی را تامین کند. خلاصه حدود ۲ سال قبل بود که من با پسری آشنا شدم و به او دل باختم. «صمد» در همسایگی ما زندگی میکرد و ما به صورت تلفنی با یکدیگر ارتباط داشتیم. البته من گوشی تلفن همراه نداشتم، اما چون مادرم بیسواد بود من هم از این موضوع سوءاستفاده میکردم و به این ارتباط ادامه میدادم.
در یکی از همین روزها مادرم به خاطر افزایش قند خون بیهوش شد و من با هر کدام از نزدیکانم تماس گرفتم کسی را پیدا نکردم که به یاری مادرم بیاید. در این شرایط بود که «صمد» با من تماس گرفت و زمانی که صدای گریه هایم را شنید خیلی زود خودش را به خانه ما رساند، اما در همین حال مادرم به هوش آمد و با دیدن جوان غریبه در منزل بسیار عصبانی شد. او مرا کتک زد و «صمد» را هم از خانه بیرون کرد، ولی از آن روز به بعد رفتارش با من عوض شد. او مرا نفرین میکرد و پاسخ خواهرم را با کلمه «جان» میداد. حالا مدام سرزنش میشدم و به خاطر اشتباهی که کرده بودم، آرامش نداشتم.
اگرچه ارتباطم را با «صمد» قطع کردم، اما بازهم فایدهای نداشت. تا این که بالاخره از این رفتارهای مادرم به تنگ آمدم و تصمیم گرفتم از خانه فرارکنم! به همین خاطر به سراغ متکایی رفتم که مادرم ۷۰ میلیون تومان پول دیه تصادف خودش را درون آن پنهان کرده بود. مادرم دوسال قبل در یک سانحه رانندگی از ناحیه کمر آسیب دید و پول دیه اش را مخفی کرده بود. من هم طلاهایم را به همراه پولهای مادرم برداشتم وآنها را درون کیفم گذاشتم سپس در یک فرصت مناسب از خانه بیرون زدم و در تاریکی شب به داخل پارک نزدیک محل زندگی مان رفتم. حدود ساعت یک بامداد بود که ناگهان جوان موتورسواری کیف را از روی دوشم قاپید و متواری شد. من که هاج و واج مانده بودم به خانه بازگشتم و ماجرای سرقت را برای مادرم بازگو کردم، ولی او حرفهای مرا نمیپذیرد و معتقد است که من با آن پسر سارق ارتباط داشته ام و خودم پولها را به او داده ام، اماای کاش...
بررسیهای تخصصی درباره این سرقت عجیب با دستور سرگرد امیر رضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی