مینا یک روز در خیابان سیلی محکمی به صورت پسر همسایه میزند و حتی به مادرش شکایت میکند که دیگر پسرت مزاحم دخترم نشود. تا چند هفته بعد که دو جوان ترک یک موتور در خیابانی خلوت به صورت و بدن مینا اسید میپاشند و فرار میکنند.
زن جوان با مراجعه به کلانتری برای بازگرداندن دخترش به خانه و نجات او از دست زنی مرموز دست به دامان پلیس شد.
وقتی به خود آمدم که قرار بود با دختر عمه ام ازدواج کنم. همه مهمانان در تالار منتظرم بودند که ناگهان تصمیم دیگری گرفتم و با همان خودروی گل آرایی شده و لباس دامادی به سوی منزل دختری رفتم که با او ارتباط عاشقانه داشتم.
دختر وپسری که به دنبال یک عشق خیابانی دست به گوشی قاپی میزدند، درحالی با تلاش نیروهای کلانتری شهرک فراجای مشهد دستگیر شدند که قصد فروش گوشی آیفون سرقتی را داشتند!
او را فراموش کرده بودم، باآن آبروریزی که چند سال قبل به راه انداخت و رسوایی به بار آورد دیگر نمیخواستم هیچ گونه ارتباطی با آن جوان هم محلهای ام داشته باشم ولی او چنان با رفتارها و تهدیدهایش مرا در تنگنای ترس و آبروریزی قرار داد که به ناچار همراهش شدم و به خلوتگاهی رفتم که…