زنی که میگوید شوهرش به شیشه اعتیاد دارد و دچار توهم میشود، خواستار جدایی از او شد.
خیلی تلاش کردم تا بعد از سال ها، همسرم را از دام هیولای اعتیاد نجات دهم و به خاطرات خوش گذشته برگردم، اما همه تلاش هایم بی فایده بود به طوری که دیگر نمیتوانم این شرایط را تحمل کنم و ...
اینها بخشی از اظهارات زن ۳۴ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاق به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود. او که با چهرهای غمگین و دلی شکسته، کودک خردسالش را در آغوش میفشرد، درباره سرگذشت تاسف بارش به مشاور و مددکار اجتماعی میرزا کوچک خان مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم، اما روابط عاطفی خوبی بین اعضای خانواده ام حکمفرما بود به همین دلیل هیچ گاه در خانواده احساس کمبود محبت نداشتم و تنها به تحصیل میاندیشیدم و شاگردی نمونه بودم. بعد از آن که مقاطع ابتدایی و راهنمایی را در شرق مشهد گذراندم، پدرم منزلی در شمال شهر خریدو من درآن جا به دبیرستان رفتم و در رشته علوم تجربی دیپلم گرفتم. خیلی دوست داشتم در رشته پزشکی ادامه تحصیل بدهم، اما در همین زمان پسر عمویم به خواستگاری ام آمد و، چون پسری با اخلاق و مهربان بود، من هم قبول کردم که با او ازدواج کنم چرا که جلیل را به خوبی میشناختم و میدانستم پسری سر به راه است.
او تا مقطع راهنمایی درس خوانده و در یکی از مسافرخانههای مشهد کارگری میکرد. بعد از ازدواج هم بیشتر جذب خوش رفتاریهای او شدم و به این زندگی شیرین میبالیدم. هشت سال از ازدواج مان گذشته بود که پسرم به دنیا آمد و من فکر میکردم روزگارم زیباتر خواهد شد. اما یک روز ورق برگشت و مسیر زندگی من و جلیل در مرز دوراهی قرارگرفت چرا که او به خاطر معاشرت با برخی از افرادی که به مسافرخانه رفت وآمد میکردند، به مصرف تریاک آلوده شده بود. با وجود این و بعد از گفتگوهای زیاد بازهم در مسیری قرارگرفتم که شوهرم در آن مسیر حرکت میکرد.
با خود میاندیشیدم او را تشویق به ترک اعتیاد میکنم و به خاطرات خوش گذشته باز میگردیم، اما نه تنها تلاش هایم به نتیجه نرسید بلکه روزی متوجه شدم که آلات و ادوات استعمال مواد مخدر صنعتی را به دست گرفته است و شیشه مصرف میکند. آن قدر شوک زده شدم که نمیدانستم چه کنم، این در حالی بود که به تازگی دخترم نیز به دنیا آمده بود کهای کاش هیچ گاه به دنیا نمیآمد و این روزهای تلخ را نمیدید. خلاصه ازآن روز به بعد رفتارهای جلیل هم تغییر کرد. او به خاطر مصرف شیشه دچار توهم میشد و من و پسرم را کتک میزد. چندین بار سعی کردم او را در مراکز ترک اعتیاد بستری کنم، اما بازهم فایدهای نداشت. بالاخره کار به جایی رسید که دیگر نمیتوانستم این شرایط اسفبار را تحمل کنم، انگار او مسیر زندگی خود را در بیراهه انتخاب کرده بود، اماای کاش...
در پی تقاضای طلاق از سوی این زن جوان، تلاش مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری با دستور سرهنگ علی برزنونی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد) برای بررسی راهکارهای قانونی و اقدامات روان شناختی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی